دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد عکس» ثبت شده است

«سفر تاریخی اوباما به ژاپن». این همان عبارتی است که چندی پیش در صدر اخبار بسیاری از رسانه‌های جهان قرار گرفت. آن‌چه که این سفر را از مابقی برنامه‌ها و رویدادهای روتینِ مرتبط با شخص اوباما متمایز می‌کند، همانطور که از تیتر مذکور برمی‌آید، اهمیت و جایگاه تاریخی این سفر است. بعد از گذشت حدود هفتاد سال از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال 1945 میلادی، اوباما اولین رئیس جمهور آمریکاست که به خاک هیروشیما پا می‌گذارد. درباره عواملی که زمینه وقوع این رخداد بزرگ میان ژاپن و آمریکا را به وجود آورده می‌توان بسیار سخن راند اما در نگاه اول به نظر می‌رسد تعلق باراک اوباما به حزب دموکرات و سیاست‌های به ظاهر تعاملی وی، در کنار روحِ ترقی‌خواه و لیبرالیستی حاکم بر فرهنگ امروز مردم ژاپن، از جمله عواملی هستند که به ایجاد چنین رویدادی کمک می‌کنند. در توضیح عامل دوم، شاید جملات پروفسور کازوهیکو اوداکی؛ استاد دانشگاه نیهون ژاپن کافی باشد که در سفر اخیرش به ایران درباره چگونگی شکل‌گیری ژاپن مدرن گفته بود: «پس از انقلاب میجی، یکی از تغییرات بارز این بود که روش سامورایی به روش کسب و کار و فعالیت اقتصادی تبدیل شد یعنی به جای مردن و جنگیدن، به زندگی کردن توجه شد[...] ضرورتی ندارد که دشمنان قبلی از هم متنفر باشند. حتی ما پس از شکست روسیه در جنگ 1905، روابط دیپلماتیک خودمان را با روسیه آن زمان توانستیم در حد چشمگیری ارتقا دهیم. این روابط تا انقلاب روسیه در سال 1917 ادامه داشت. بنابراین حتی پس از شکست در جنگ هم نیاز نیست دو طرف از همدیگر متنفر باشند» (تجارت فردا، 1394). با این اوصاف دیگر چندان تعجب‌آور نیست اگر در یک نظرسنجی، بسیاری از مردم ژاپن به سفر اوباما روی خوش نشان دهند (ایسنا، 1395). البته ناگفته نماند در میان ژاپنی‌ها کم نبودند کسانی که داغ جنایات ایالات متحده در کشورشان را سنگین‌تر از آن می‌دانستند که با یک مراسم یادبود تشریفاتی سبک شود و یا کسانی که در اعتراض به عذرخواهی نکردن اوباما از مردم ژاپن به خاطر بمباران اتمی دست به تظاهرات خیابانی زدند (همشهری آنلاین و مهر، 1395).

اما از بدو انتشار عکس‌های مربوط به مراسم بزرگداشت قربانیان فاجعه هیروشیما، در خبرگزاری‌های مختلف دنیا، تنها دنبال تک فریمی بودم که در آن، عکاس «لحظه‌ای» را از دل این رویدادِ به ظاهر روتین و ساده‌‌ی خبری ثبت کرده باشد که بتواند گوشه‌ای از مفهوم «بقایای سیاه و فراموش نشدنی جنگ» را به تصویر بکشد. مفهومی که مقدمه این مقاله نیز از دل واکنش‌های متعارض مردم ژاپن نسبت به سفر اوباما به دنبال تبیین آن بود؛ فرهنگ مدرن و فراموشکار نسبت به گذشته تاریخی در ساختار جامعه ژاپنی، در برابر فرهنگ سنتی حاکم بر بخشی از مردم ژاپن که بعد از گذشت هفتاد سال هنوز جنایات آمریکا در قبال ژاپن را از یاد نبرده است. برخلاف گزارش تصویری نا امیدکننده رویترز، بالاخره عکسی از خبرگزاری فرانسه جالب توجه بود. عکس به لحظه‌ای اختصاص دارد که نخست وزیر ژاپن بعد از اتمام سخنرانی اوباما، آماده می‌شود تا پشت میکروفن بایستد. مراسم در محل بنای یادبود فاجعه هیروشیما برگزار شده و پس‌زمینه عکس شامل سنگ‌های یادبود جان‌باختگان، فضای سبز، توده‌ای از آتش و نهایتا ساختمان عظیمی است که به عنوان تنها بنایی که زیر بمباران به طور کامل تخریب نشده، اکنون نماد صلح هیروشیما است. خطوط افقی و ریتمیک سنگ‌های موجود در پس‌زمینه حسی از سکون و نظم را به وجود آورده و رنگ سبزِ درختان کهن‌سالی که حجم زیادی از قاب را اشغال کرده‌اند، فضایی ظاهرا آرام و اطمینان‌بخش را برای مخاطب ترسیم می‌کند. در بک‌گراند همه‌چیز حالتی ایستا به خود گرفته به جز آتشی که درست وسط این بافت آرام و سبز در حال زبانه کشیدن است. تضاد موجود میان عناصر صحنه از همین‌جا آغاز می‌شود. عکاس با بهره‌گیری به جا از عمق میدان کم، سوژه‌های عکس را از پس‌زمینه جدا و مورد تأکید قرار داده به طوری که توجه بیننده‌ در نگاه نخست به حالت قرارگیری آنان کنار هم جلب می‌شود. عکاس تعمداً سوژه‌ها را از نقطه طلایی کادر دور کرده و با قرار‌دادن‌ صرف نیم‌تنه‌ هر دو نفر، آن هم در یک سوم زیرین میانه قاب، نه تنها آن‌ها را از جایگاه قدرت و تسلط دور کرده، بل توانسته «انفعال» موجود در فیگور نخست‌وزیر ژاپن(شینزو آبه) و اوباما را به خوبی منتقل کند که البته این انفعال در تضاد با جایگاه بلندپایه هر دو سیاست‌مدار قرار می‌گیرد. اما در همین راستا عکاس بهترین لحظه را برای ثبت گزینش کرده چراکه میزانسن سوژه‌ها پشت به هم و کاملا غیر همدلانه است، چشم‌ها با حالتی شبیه به شرمساری به زمین دوخته شده و چهره هردوی آنان نیز «سرد»، «نا راحت» و تا حدی «معذّب» به نظر می‌رسد. در واقع عکاس با ترکیب‌بندی نامتعارف و جسورانه خود، بازنمایی متفاوت و منتقدانه‌ای از مناسبات سیاسی ژاپن و آمریکا را به تصویر کشیده تا پوچی و ریاکاری نهفته در رفتار دولت‌مردان این دو کشور مبنی بر نادیده گرفتن و سکوت درباره گذشته خویش را عیان سازد. عکس به صراحت پرده از این حقیقت برمی‌دارد که آتش جنگ میان ژاپن و آمریکا خاموش نشدنی است و تاریخ هرگز اجازه نخواهد داد این بزرگداشت‌ها و ادای احترام‌های تصنعی و متظاهرانه بتوانند سایه‌ی یکی از خونین‌ترین جنایات تاریخ بشر را از سر این دو حکومت بردارند.

رولان بارت(1915-1980) به عنوان یکی از مطرح‌ترین نظریه‌پردازان معاصر از جمله کسانی بود که غالبا به عکس‌های خبری روی خوش نشان نمی‌داد و آن‌ها را به سطحی‌ بودن متهم می‌کرد. به اعتقاد او این‌گونه عکس‌ها بدون این‌که هیچ نیت‌مندی درونشان نهفته باشد تنها دارای یک معنای سر راست ظاهری‌اند و در متن آن‌ها هیچ عنصر جذاب و به تعبیر خاص خودش «پونکتومی» وجود ندارد تا عکس را شایسته کشف و تعمق کند (بارت، 1390). اما عکس حاضر، یکی از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد فوتوژورنالیسم نوین چگونه می‌تواند از حد «ثبت» یک واقعه یا رویداد خبری بالاتر رفته و با بهره‌گیری متفاوت از رمزگان تصویری، متن عکس را با لایه‌های عمیق معناشناختی ممزوج کند.


منابع:

بارت، رولان (1390) اتاق روشن، چاپ ششم، تهران: چشمه.

http://www.hamshahrionline.ir/details/333620/world/asia

http://yon.ir/oPKW

http://yon.ir/i4KA

http://yon.ir/DGtV

 

  • محمد رضوانی پور

در یادداشت‌های کوتاه زیر سعی کرده‌ایم تا با نگاهی اجمالی به تصاویر جلد شماره‌های نوروزی پرمخاطب‌ترین مجلات سینمایی ایران، سیر کوتاهی در نقاط قوت و ضعف‌ آن‌ها داشته باشیم.

1) مجله 24 ( امتیاز: 3.5 از 4 ): طرح جلدی خلاقانه که در ایده و اجرا کم‌نظیر به نظر می‌رسد. نکته‌ای که ابتدا جلب توجه می‌کند میزان‌سن جالب تصویر، به ویژه نحوه چیدمان سوژه‌هاست. در یک سالن سینما چند تن از فیلم‌سازان سرشناس ایرانی کنار محبوب‌ترین شخصیت‌های سینمایی عمرشان نشسته‌ و به دوربین خیره شده‌اند. چه ایده‌ای از این بهتر برای این‌که معرف پرونده ویژه نوروز 24 (لذت سینما) باشد؟ در طراحی رنگمایه‌های تصویر از تکنیک «ترکیب‌های سه‌تایی» بهره گرفته شده بدین‌ترتیت‌ که قرمز به عنوان رنگ محوری (صندلی‌های سینما) در کنار مکمل‌های آبی و زرد به عنوان رنگ‌های پایه با هم ترکیب شده و مجموعه این سه رنگِ مادر در چرخه رنگ‌ها، هارمونی پر تحرکی را خلق کرده‌‌اند. از طرفی در طراحی حجم صندلی‌های سینما از ترفند «پرسپکتیو هم‌پوشانی» بهره گرفته شده در نتیجه، صندلی‌های ردیف بالا دور و صندلی‌های ردیف پائین نزدیک به نظر رسیده و در مجموع حس فضایی سه بعدی و واقعی به بیننده منتقل می‌شود. همچنین به کار گرفتن المان‌های فضاساز مانند نورافکن و یک پروانه در حوالی لوگوی مجله، دوربین قدیمی و دوش حمام مشهور هیچکاک در پائین قاب و نور پروژکتور که به تیتر مجله می‌تابد، باعث شده تا بر غنای زیبایی‌شناسانه این تصویر اضافه شود به طوری که همه عناصر داخل قاب از پرتره‌ها گرفته تا نوشته‌ها با هم یک‌پارچه و به خوبی «هم‌نشین» شده‌اند گرچه می‌توان خرده گرفت که «مَردانه بودن»، یکی از نکات منفی این طرح جلد است.

2) مجله فیلم (امتیاز: 1 از 4): مجله فیلم تقریبا در اکثر شماره‌ها از ضعف محسوس عکس روی جلد رنج می‌برد. در شماره 506 هم شاهد یک تصویر سرد و بی‌روح هستیم که ظاهرا با صرف کم‌ترین وقت و هزینه طراحی شده است. رنگ‌ها در اوج شلختگی و عدم توازن قرار دارند. به کارگیری گسترده تونالیته سبز و آبی باعث شده تا دمای رنگی عکس بیش از حد «سرد» جلوه کند و از این نظر به جذابیت عکس لطمه وارد شود. بی‌توجهی در میزان استفاده از رنگ‌های موجود در قاب از جمله آبی، سبز، نارنجی، قرمز، طوسی، زرد، طلایی و سرمه‌ای باعث ایجاد مجموعه‌ پراکنده‌ای از رنگ‌های مختلف شده که از تناسب استانداردی با یکدیگر برخوردار نیستند. از این گذشته سوژه‌‌های عکس به هیچ عنوان دارای چیدمان یا فیگور جذابی نیستند و ترکیب سه نفره آن‌ها هنگام عکاسی، احتمالا صرفا جهت ثبت خاطره‌ای در پشت صحنه فیلم «کفش‌هایم کو؟» بوده و هدف دیگری (مثل نقش بستن روی جلد مجله فیلم) را دنبال نمی‌کرده‌است. جای‌گیری غلط رضا کیانیان در قاب باعث شده تا لُختی زیادی در بالای سر او و به طور کلی فضای میانه قاب به وجود آید که صرفا به چند تنه درخت آن هم به شکل مات اختصاص دارد. در صورتی که اگر رضا کیانیان کمی بالاتر و در ارتفاع رویا نونهالی می‌ایستاد، شاهد یک میزان‌سن مثلثی و ترکیب‌بندی قابل تحمل‌تر بودیم. بک‌گراند سوژه‌ها (جنگل؟!) کاملا بی‌کارکرد و زائد است و می‌توان آن را با هر چیز دیگر مثل بیابان، خیابان، نخلستان و غیره جایگزین کرد بدون این‌که تغییری در بار معنایی این تصویر ایجاد شود. کج‌سلیقگی در تایپوگرافی و غیاب یک تیتر اصلی، یکی دیگر از نقاط ضعف پرشمار عکس روی جلد مجله فیلم است.

3) مجله فیلم‌نگار (امتیاز 1.5 از 4): احاطه این‌چنینی تونالیته‌ی خنثی و افسرده خاکستری بر تمام اجزای تصویر از چهره و لباس سوژه گرفته تا بک‌گراند، آن هم در ویژه‌نامه نوروزی یک مجله، قطعا نمی‌تواند انتخاب مناسبی برای طرح روی جلد باشد. عدم استفاده از رنگ‌های انرژیک و گرم در تصویر باعث شده تا بیننده صرفا با سطحی یک‌دست و کسالت‌آور از رنگ خاکستری مواجه باشد. با این حال قرار گرفتن سر سوژه در نقطه طلایی کادر و تضاد موجود میان امتداد خطوط نگاه و بدن وی، نشان از ترکیب‌بندی درست و متوازن عکس دارد. همچنین استفاده مناسب از قاب‌های مربعی در بک‌گراند به استحکام هندسی تصویر افزوده و جهت تابش نور به چهره سوژه نیز به خوبی در راستای ایجاد عمق عمل کرده‌است. اما در مجموع اتکای همه‌جانبه به یک عکس کم متریال، بدون اعمال هیچ‌گونه تمهیدات گرافیکی موجب شده تا طرح روی جلد به غایت «خام» و از لحاظ معناشناختی تُهی و عبث به نظر برسد.

4) مجله دنیای تصویر (امتیاز: 2 از 4): طرح جلد حاضر بیش از هر چیز متکی به عکسی از یک صحنه دراماتیک و پر تنش در فیلم محبوب «ابد و یک روز» می‌باشد که در مقایسه با عکس جلد «فیلم‌نگار» که به یک نمای ساکن و نامفهوم از «بادیگارد» اختصاص داشت، امتیازی مثبت به شمار می‌آید. خطوط عمودی قامت سوژه‌ها، خط افقی دست پیمان معادی، جهت نگاه متقاطع دو بازیگر و همچنین استفاده از میزان‌سنِ (L) در نحوه چیدمان سوژه‌ها کنار یکدیگر، هندسه عکس را از سکون رهانیده و تضاد بین پرخاشگری و جوشش نگاه نوید محمدزاده و طمأنینه نهفته در فیگور پیمان معادی، میزانی از تنش و تحرک را به بیننده منتقل می‌کند. رنگ غالب فضای تصویر، آبی و رنگ‌های سبز و قرمز هم تکمیل‌کننده آن هستند که رعایت نسبت عددی در استفاده از این رنگ‌ها به طوری‌که قرمز و سبز به اندازه مساوی و آبی کمی بیش‌از آن‌ها به کار رفته، باعث شده تا در مجموع هارمونی قابل قبولی میان رنگ‌ها شکل بگیرد. اما تایپوگرافی تیترها و به خصوص نام مجله بیش از حد فرسوده و خارج از مُد به نظر می‌رسد و نیاز به یک طراحی مجدد دارد.

5) مجله نقد سینما (امتیاز: 3.5 از 4): یک صورت پیر و خشکیده، گویی در تاریکی مخوف شب از لای یک بوته سربرآورده با آن چشمان جسورش به ما زُل زده است. عکس روی جلد، در معرفی شخصیت «کلینت ایستوود» به عنوان کاراکتر اصلی پرونده مجله آن‌قدر صریح و رُک‌گوست که گویی می‌خواهد فریاد بزند: «این مَرد، مَردِ جنگ است!» حال این معنای ضمنی چطور از این عکس قابل برداشت است؟ از منظر بررسی رمزگان زیبایی‌شناختی، ‌چهره سوژه اکثر فضای کادر این پُرتره را اشغال کرده و خبری از المان‌های مکمل در پس‌زمینه و پیش‌زمینه که غالبا در حکم عناصر «فضاساز» در عکس به کار می‌آیند نیست و این «حذف زوائد» اتفاقا نشان از هوشمندی عکاس در ایجاد اتمسفری ساکن و پر رمز و راز دارد. نورپردازی چهره بدین شکل که نور آرام آرام از تاریکیِ کناره‌ها شدت گیرد و در مرکز صورت به اوج خود برسد باعث ایجاد عمق بصری شده و سر و شکلی سه بعدی و زنده به تصویر داده است. بعلاوه، حجم متراکمی از خطوط نامنظم و متقاطعِ افقی و عمودی و مورب موجود در چین و چروک‌ها و بافت زبر چهره، کانتراست شدید رنگ‌های سیاه و سفید و مهم‌تر از همه جهت مستقیم نگاه خیره‌ی کاراکتر به بیننده باعث خلق فضایی رعب‌آور، اسرارآمیز و خشن شده در حالی‌که سیاه و سفید بودن عکس نیز به این بار دراماتیک اضافه می‌کند. اما چنانچه «رمزگان فرهنگی» را در قالب دال‌هایی در نظر بگیریم که مدلول‌هایشان پیشاپیش در ساحت جهان اجتماعی وجود داشته و لزوما ربطی به اثر هنری ندارند، سوژه عکس حاضر را نیز می‌توان ذیل همین رمزگان مورد تحلیل قرار داد چراکه شخصیت کلینت ایستوود برای عشاق سینما و خوانندگان مجلات سینماییِ مورد بحث این یادداشت، اصالتاً تداعی‌گر قهرمان‌ فیلم‌های وسترن اسپاگتی دهه 60 ایتالیا و یادآور هیبت یک قهرمان اصیل آمریکایی است. گویی مفهوم «جنگ» با شمایل ایستوود عجین شده و به همین دلیل چنین عکسی از وی برای بیننده دربرگیرنده چنان دلالت‌های ضمنی می‌باشد. به عنوان کلام آخر چنانچه از میان رنگ‌های قرمز و زردِ تایپوگرافی کلاسیک جلد، یکی به عنوان رنگ پایه و غالب، و دیگری به عنوان رنگ مکمل به کار گرفته می‌شد، شاهد هندسه رنگی موزون‌تری در کلیت تصویر بودیم. 

 

  • محمد رضوانی پور

امسال بخشی از رسالت اطلاع‌رسانی و جذب مخاطب در نمایشگاه مطبوعات، بر دوش سه پوستر نهاده شده است که در این‌جا قصد داریم به هر یک از آن‌ها به صورت جداگانه و مختصر نگاهی بیاندازیم. پوستر اول نمایان‌گر خانواده‌ایست که سر از پس یک درب بیرون آورده‌اند که انگار با صفحات روزنامه، کاغذ دیواری شده است. سوال اولی که برای بیننده به وجود می‌آید این است که حرف یا پیام اصلی چنین پوستری چه می‌تواند باشد؟ اصلا می‌تواند محتوایی داشته باشد یا صرفا یک ایده خام نسبتا فانتزی است که معنا و مفهوم خاصی را پیرامون «نمایشگاه مطبوعات» منتقل نمی‌کند؟ پوستر از لحاظ تکنیکال دچار ضعف قابل توجهی نیست و اتفاقا سعی شده تا ظرافت‌هایی مانند متنوع بودن خصوصیات سنی و جنسی پرسوناژها در تصویر رعایت شود و همچنین خانواده موجود در عکس پرجمعیت و دارای سه فرزند خردسال باشند تا در جهت سیاست‌های جمعیتی نظام، فرهنگ‌سازی صورت گیرد. اما علی‌رغم همه این مسائل به نظر می‌رسد پوستر در سطح ایده اولیه خود محصور شده و در انتقال پیام متناسب با هدفش ناموفق است بعلاوه این‌که طراح از عناصر جذاب بصری مانند رنگ‌های پر تضاد و تحرک بهره نبرده و حتی می‌توان گفت تصویر از لحاظ رنگ‌آمیزی آن‌قدر مُرده است که اگر آن را با فیلتر سیاه و سفید هم ببینیم تغییر خاصی در حس و حال تصویر ایجاد نمی‌شود.

پوستر دوم در واقع تشبیهی‌ میان میوه انار و روزنامه است به این صورت که گویی مطبوعات، مانند اناری رسیده و یاقوتی؛ چنان پر مغز هستند که وجودشان همواره همراه با برکت و نعمت است. پیامِ تا حدی اغراق‌شده‌ای که با عوامل بصری مانند طرح‌های اسلیمیِ تذهیب‌های زیر پوست انار مورد تاکید قرار گرفته‌ است. همچنین رنگ زرد متمایل به نارنجی در پس‌زمینه به خوبی با رنگ قرمز سوژه اصلی هماهنگ شده است. دانه‌های انار در پیش‌زمینه پراکنده شده‌اند و به وسیله هندسه‌ی نقطه مانندشان خطی را ترسیم می‌کنند میان انار و جزئیات نوشته‌های پایین قاب که به توضیحات نمایشگاه اختصاص دارد. تیره کردن نیمه بالایی عکس در تضاد با درخشندگی تونالیته زرد در نیمه پایینی عکس باعث ایجاد عمق در قاب شده و آن را از تخت و بی روح بودن نجات داده است. اما در نهایت علی‌رغم گرافیک خوبی که این تصویر دارد، کم بودن المان‌های رسانه‌ای در تصویر و تمرکز بیش از حد روی موضوع فرعی(انار) سبب می‌شود تا این پوستر نتواند به شکلی ایده‌آل در جهت اهداف تبلیغاتی نمایشگاه مطبوعات به کار آید.

و اما در پوستر سوم شاهد تصویری کاملا فانتزی و کارتونی هستیم که طبعا مخاطب هدف آن کودکان و نه حتی نوجوانان هستند. پوستر از لحاظ فرم تصویری به واقع قدرت‌مند و حساب‌شده کار می‌کند. در قسمت زیرینِ قاب نمایی از «ایران» دیده می‌شود. در این قسمت سعی شده تا از انواع عناصر مدرن و سنتی در معماری و نظیر آن استفاده شود تا تصویر از نوعی جامعیت ملی برخوردار باشد. مساجد، معماری سنتی خانه‌ها، برج میلاد، پرچم ایران، هواپیما، بالن، برج آزادی، کوه و درخت از این دست المان‌ها می‌باشند. در میانه قاب مواجهیم با روزنامه‌ای که به قالیچه سلیمان تشبیه شده و این خاصیت را دارد تا آدم‌ها را به سفری دور و دراز و پر از مکاشفه ببرد. خانواده‌‌ای که بر روی قالیچه نشسته‌اند پر جمعیت هستند و این نشان از تاکید ویژه مسئولان بر ترویج این سیاست جمعیتی در سطح پوسترها دارد. در فضای اطراف قالیچه و چهره‌های افراد هاله نوری ترسیم شده که هرچه بیش‌تر بر مفهوم مکاشفه رازآمیز و کاریکاتوری در فضای مطبوعات می‌افزاید. تیتری که برای این پوستر نیز انتخاب شده «سفر به دنیای مطبوعات» است که به نوعی در جهت چنین فضاسازی قدم برمی‌دارد. رنگ‌ها در پوستر که غالبا در طیف آبی و زرد سیر می‌کنند هارمونی مناسبی را با یکدیگر تشکیل داده بعلاوه این‌که سعی شده تا حد ممکن از رنگ‌های شاد و انرژیک متناسب با فضای ذهنی کودکان استفاده شود.

در مجموع می‌توان کیفیت پوستر‌های سه‌گانه بیست و یکمین نمایشگاه مطبوعات را متوسط ارزیابی کرد و یادآور شد که برای رسیدن به نقطه ایده‌آل در دوره‌های بعدی، صرف پرداختن به ایده‌های خام و حتی بی‌ربط به موضوع، نمی‌تواند راه حل مناسبی برای جذب مخاطبان باشد. 

  • محمد رضوانی پور



چقدر میمون و مبارک است که عکس روی جلد آخرین شماره مجله «تایم» در ایران و از لنز دوربین یک ایرانی ثبت شده است؛ اتفاقی نادر که هم‌وطنان ایرانی را آن‌قدر به وجد آورد که تصویر جلد را به کرات در شبکه‌های اجتماعی دست به دست کردند. در تمام 92 سالی که از عمر این هفته‌نامه معتبر آمریکایی می‌گذرد این نخستین بار است که یک عکاس هموطن موفق به کسب چنین افتخاری می‌شود. او کسی نیست جز نیوشا توکلیان که سابقه فعالیت حرفه‌ای در مشهورترین نشریات بین‌المللی از جمله همین مجله تایم، نیویورک تایمز و همچنین گردآوری مجموعه عکس در کشورهای مختلف خاورمیانه را در کارنامه دارد و به واقع جزو عکاسان مطرح کشور در عرصه‌های بین‌المللی است. اما ذوق‌زدگیِ ناشی از غرور ملی‌مان را که کنترل کنیم، می‌رسیم به اصل مطلب و این‌که هدف «تایم» از پرداخت ویژه به موضوع «ایران 2025» چه بوده است؟ از دریچه‌های متعددی می‌توان پاسخ این سوال را جست و جو کرد اما ما در این‌جا قصد داریم تا به طور ویژه بر روی عکس روی جلد نشریه تمرکز کرده و آن را مورد بررسی قرار دهیم که قطعا شاه‌کلید مناسبی برای ردیابی نحوه بازنمایی ایران در گزارش «تایم» است.

ابژه عکس دختری‌ست جوان و احتمالا دهه هفتادی که چهره، نوع پوشش و فیگورش در عین سادگی، مطابق با مد روز به نظر می‌رسند. رنگ پوست، مو و مردمک چشم‌ها به همراه نوع حجاب و بافت لباس که به سبک گبه و گلیم‌های سنتی دوخته شده، خبر از ویژگی‌های تیپیکال یک پرسوناژ ایرانی و به طور کلی «شرقی» می‌دهند. در عین حال عناصری مانند اسمارت فونی که دختر در دست دارد و آسمان‌‌خراش‌های پس‌زمینه، باعث شکل‌گیری فضایی مدرن و امروزی در تصویر می‌شوند. چیزی شبیه به بادبادک نیز در دست شخصیت است که کاملا در خدمت روایت‌گری عکس و ایجاد فضایی دراماتیک عمل می‌کند. اما در سمت چپ قاب، تیتر «ایران 2025» و این جمله سوالی: «چگونه ایرانِ دهه آینده، جهان را تغییر خواهد داد؟» نقش بسته‌ است. تفسیر عکس را از همین‌جا شروع کنیم و نقشی که این تیتر به مثابه یک پیام زبانی ایفا می‌کند. می‌توان گفت وظیفه متن در این تصویر نوعی هدایت دالی و مدلولی برای جلب توجه مخاطبان است که به تعبیر رولان بارت به آن «لنگرسازی» گفته می‌شود. این نشانه‌شناس شهیر فرانسوی پیرامون این موضوع در کتاب پیام عکس توضیح می‌دهد: «متن، خواننده را در میان مدلول‌های تصویر راهنمایی کرده و او را وا می‌دارد تا برخی از مدلول‌ها را پذیرفته و برخی دیگر را در نظر نیاورد. متن، با یک اعزام هوشمندانه، خواننده را دورادور به سمت معنایی از پیش تعیین شده رهنمون می‌سازد.» تصور کنید در عکس جلد نشریه، هیچ نوشته‌ای وجود نداشت و مخاطب تنها با یک عکس خام رو به رو می‌شد. در آن هنگام، بی‌نهایت معنا و مفهوم در قالب معانی ضمنی و پنهان از عکس قابل برداشت بود و نهایتا باعث گنگی مخاطب و همچنین عدم انتقال پیام مورد نظر «تایم» می‌شد. اما همین نوشته کوتاه در گوشه‌ای از عکس به خوبی مخاطب راهنمایی می‌کند که اولا مکان این عکس، ایران است و مساله اصلی نیز بر سر «آینده» این کشور و نقش مهم آن در تغییر مناسبات جهان است.

عکاس با ترکیب‌بندی مناسب، استفاده هوشمندانه از رنگ‌ها و زیرکی در لحظه ثبت، موفق شده تا به خوبی فضاسازی کند و هندسه‌ای موزون را در تصویر تشکیل دهد. خطوط افقی نرده‌های پایین قاب به همراه تونالیته سبز رنگ دریاچه(که هارمونی خوبی با رنگ صورتی موجود در لباس فرد برقرار کرده)، باعث تزریق آرامش و ثبات به عکس شده‌اند. بعلاوه این‌که رنگ‌ سیاه موجود در شال دختر و عنوان نشریه (TIME)در کنار سفیدی تیتر و آسمان، کانتراستی جذاب را شکل می‌دهند و همچنین باعث ایجاد تعادل تونال در سمت راست و چپ قاب می‌شوند. تیتر به خوبی در انتهای مسیر نگاه پرسوناژ قرار داده شده به طوری که انگار دختر مشغول نگاه کردن به چشم‌انداز نه چندان دوری به نام «ایران 2025» است در حالی که به نظر می‌رسد در حقیقت وی مقابل یک دوربین خانوادگی فیگور گرفته و در همین حین است که عکاس «تایم» همان لحظه را از زاویه دلخواه خود ثبت کرده است. همین مساله باعث شده تا فضای خارج از قاب در نظر بیننده این عکس، بسیار پر شور و حال جلوه کند. یک جمع صمیمی دوستانه یا خانوادگی در یک عصر پاییزی برای گذراندن اوقات فراغت و تفریح به نزدیکی دریاچه رفته‌اند و دختر بعد از این‌که فرصت وزیدن باد را غنیمت شمرده و یک دل سیر بادبادک‌بازی کرده، به درخواست یک رفیق شفیق جواب مثبت داده تا جلوی دوربین او بایستد و عکس یادگاری بگیرد. اما مخاطب این لحظه را نه از زاویه رو به رو بلکه از زاویه کناری نظاره‌گر است در حالی که نگاه دختر متوجه دوربین نیست. این بی‌تفاوتی به عکاس یا به طور کلی خالق اثر هنری که یادآور برخی شمایل‌های‌ اشراف و نجبای دربار در نقاشی‌های قرون وسطایی‌ست، نوعی شکوه و غرور را به شخصیت دختر داده که البته عمودی بودن قاب نیز در ایجاد این حس بی‌تاثیر نیست.

نهایتا شاید مهم‌ترین حرف عکس معطوف به کنار هم گذاشتن ویژگی‌های سنتی و مدرنِ نسل جوان ایران است که اکنون اکثریت هرم سنی این کشور را تشکیل می‌دهند. جوانان امروز ایران به‌مانند این دختر، همواره درون خود بریکولاژی از سنت و مدرنیته را حمل می‌کنند که طبق آن در عین حال که حجابِ تا حدودی اسلامی و پای‌بندی به طرح‌های سنتی در مد لباس اهمیت دارد، اسمارت‌فون‌های مدرن نیز به جزء جدانشدنی زندگی تبدیل شده‌اند. «تایم» از بین جمعیت جوانان ایران، دختران را به عنوان نمادی از لطافت و زایش برجسته می‌کند که رشد و ترقی این قشر در عرصه‌های اجتماعی، همیشه یکی از عوامل موثر در موفقیت کشورهای در حال توسعه مانند ایران بوده است. این نشریه همچنین ترکیب سنت و مدرنیته در جوانان ایران را راهی برای ایفای نقش این قشر در مناسبات بین‌المللی و حتی تغییر جهان توسط آن‌ها معرفی می‌کند و همگام با مسئولین حکومتی جمهوری اسلامی ایران معتقد است: «ایرانِ 1404 (2025 میلادی) می‌تواند افق‌های جدیدی را به چشم جهانیان باز کند.»

"این مطلب در شماره 637 مجله چلچراغ منتشر شده است."

  • محمد رضوانی پور

بارزترین ویژگی عکس قدرت فوق‌العاده‌اش در روایت‌گری است. مادر و پدری پا به سن گذاشته، همه چیز را آماده کرده‌اند تا امشب میزبان فرزندان، عروس‌ها، دامادها و نوه و نتیجه‌هایشان برای مراسم افطاری باشند. این‌که تمام این زندگی چند ده ساله را در نهایت سادگی و قناعت برگزار کرده‌اند درست، اما دوست دارند برای مهمانانی در زندگی مدرن شهری آن‌قدر پرمشغله هستند که بیش از ماهی یکبار فرصت سر زدن به اهالی این خانه را ندارند، سنگ تمام بگذارند.

از ساعت‌ها قبل از اذان، کارها کم کم روی قلتک می‌افتد. حیاط آب و جارو می‌شود، حوض هم تمیز و پرآب. گلدان‌ها روی لبه حوض می‌نشینند و سنگ‌فرش‌های حیاط مفروش می‌شوند به یک دست‌بافتِ خوش‌رنگ و اصیل. آخر کار، زمانی که همه چیز درست سر جای خودش قرار گرفته، مادر و پدر کنار هم‌دیگر می‌نشینند و حالا تم اصلی قصه عکس شکل می‌گیرد: «انتظار». در این لحظات چقدر حال و هوای دل‌ هر دویشان شبیه است به قُل قُل‌های دیگ آشی که کنارش نشسته‌اند. زاویه دوربین هوشمندانه این حس را برایمان ساخته و پرداخته است. نمای باز از زاویه بالا در کنار استفاده از عمق میدان زیاد کمک می‌کند تا بر همه جزئیات مسلط شویم و ترکیب بندی موقعیت مادر و پدر روی نقطه طلایی یک سوم بالایی و قرار گرفتن به عنوان نقطه ثقل عکس، نوعی حس در راس امور بودن و تاثیرگذاری آن دو بر اجزای خانه را در متن اثر جاری می‌کند. بعلاوه، کوچک شدن حجم جسمی آن‌ها در نمای لانگ شات باعث می‌شود تا حجم زیادی از صحنه که خالی از انسان است جلب توجه کند و در نتیجه حس مهجور بودن والدین بیش‌تر منتقل می‌شود.

همچنین سمت چپ آن‌ها را سایه‌ای پوشانده و در سمت راست هم مقدار زیادی از برگ‌های گیاهانی که به رنگ سبز تیره هستند وجود دارد. این تونالیته تیره به خوبی بر فضای شب دلالت می‌کند. قطعا اگر آسمانِ عکس روشن بود و ما همین صحنه را برای یک ضیافت ناهار می‌دیدیم، این حس غربت و تنهایی در عکس به وجود نمی‌آمد که تازه بعدش بخواهد انتظار را تداعی کند. اصلا انگار تار و پود مفهوم انتظار گره خورده است به پابرجایی و تعلیق در یک شبِ تار، در عین امیدِ گذار به سمت روشنایی.

نکته برجسته دیگر در زمینه نور، نحوه پخش و گسترش آن در سطح حیاط است. در یک سوم بالایی، گیاهان باغچه و دیوار پشت سر سوژه‌ها کم نور اند و به تیرگی می‌زنند اما سپس مادر و پدر را می‌بینیم که به شدت نوردهی‌ و به این وسیله کاملا از پس زمینه‌شان جدا شده‌اند و بعد هم دو سوم پائینی قاب را روشن می‌بینیم. حال این سایه‌های روی زمین که در سمت راست و چپ پاهای مادر قرار دارند نقشی اساسی ایفا می‌کنند. در سمت چپ مادر (از زاویه دید ما)، خطی صاف روی زمین به وجود آمده که از حدود نوک پاهای مادر شروع می‌شود و تا سطح فرش امتداد می‌یابد. سمت راستش را هم خط سایه‌ گیاهان پر کرده است. پای مادر به مثابه مرکز این زاویه 90 درجه تشکیل شده بر زمین، در وسط این رنگ‌مایه‌های تیره قرار دارد طوری که گویی او پنجره‌ایست برای پاشیدن نور به خانه. در میانه حیاط هم اگر فرش قرمز و حوض آبی و هندوانه سبز با کانتراستی جذاب، یک ترکیب هارمونیک و پرکشش را تشکیل می‌دهند، به واسطه همین فیگور جذاب نور در عکس است.

میزان‌سن آن‌قدر دقیق و حساب‌شده است که اگر حالت قرارگیری هرکدام از اجزای صحنه را جور دیگری فرض کنیم، معادلات به هم می‌ریزد. زاویه نشستن پدر و مادر و ارتباط ارگانیکی که با محیط برقرار می‌کنند از جمله همین موارد است. به طوری که عکاس آن‌ها را از زاویه روبه‌رو و در جهت امتداد خطوطی که المان‌های عکس رسم می‌کنند قرار داده است. خط مستقیمی که ردیف گلدان‌های سمت چپ حوض تشکیل می‌دهند، خط‌های عمودی نقش‌بسته روی سنگ فرش‌های کف حیاط، شاخه‌‌ درختی که از بالای سر پدر به قاب وارد شده و مانند نوک پیکان به او اشاره دارد و یا آن فرش و سفره سپیدرنگی که روی آن پهن شده، همه‌ خطوطی «هدایتگر» را تشکیل داده که اگر امتدادشان دهیم به پدر و مادر ختم می‌شوند و چشم را  به سمت آن‌ها هدایت می‌کنند.

ارتباط بین عناصر فرش، سفره و والدین صرفا به این موقعیت هندسی محدود نمی‌شود. مادر و پدری که هر دو سفیدپوش هستند، روی پس‌زمینه‌ای قرمز رنگ نشسته‌اند. دقیقا مانند سفره سفید رنگ غذا که بر فرش قرمز پهن است. وحدت سوژه‌ها با فضا تا جایی پیش می‌رود که می‌توان گفت ذره ذره اجزای این خانه با وجود این دو شخصیت عجین شده است. انگار این سفره، خودِ این پدر و مادر هستند که سفره‌ی عمرشان را بی‌منت برای فرزندانشان گستراندند تا ذره ذره رشد کنند و قد بکشند.

اما این خانه و اهلش که به مرور فرسوده شوند تنها ما مانده‌ایم و آپارتمان‌هایی دیلاق که «محل سکونت» ده‌ها خانواده را در هم چپانده، در حالی که شاید چند نسل بعد حتی کسی خبر هم نداشته باشد که روزگاری در چنین خانه‌هایی که نظیرش را در این عکس شاهدیم، زندگی بود که جریان داشت. محل سکونت کجا، محل زندگی کجا.

  • محمد رضوانی پور