دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جشنواره 33» ثبت شده است

قبل از شروع جشنواره 33، حساسیت ها از سوی جناح های مختلف بر سینما شدت گرفت. بعضا از طرف کسانی بیگانه با فضای هنر و رسانه­ که از زمانی که دولت یازدهم سرکار آمد کمر همت بسته ­اند تا با استفاده از هر موقعیتی در این راه سنگ ­اندازی کنند. سینما هم بخشی از این چرخه است.  وقتی به راحتی قانون زیر پا گذاشته می­شود و فیلم ­های دارای مجوز، رنگ پرده نقره ­ای به خود نمی­بینند، فارغ از ضربه­ مهلکی که به اقتصاد سینما وارد می­شود و ناامنی که در عرصه­ی سرمایه ­گذاری حکم ­فرما می­شود، کسی که بیش­تر لطمه می­ خورد هنرمند است. هنرمند ما تحت شرایطی قرار گرفته است که نهایتا مجبور است خودش را نیز سانسور کند تا مبادا با دست گذاشتن بر مسئله ای حساس، تمام اندوخته ­اش بر باد برود و مجموعا طی فرآیندی سرکوب ­گرانه قرار گرفته و دیگر شکوفایی و آزادی عمل سابق را نخواهد داشت. وقتی قبل از جشنواره، از آقای دبیر می ­شنویم که امسال قرار است جشنواره­ بی­ حاشیه ­ای داشته باشیم و این رویکرد در هیات انتخاب فیلم ­ها نیز تسری پیدا می­کند دیگر تعجبی ندارد که هر سالِ جشنواره فجرمان دریغ از پارسال باشد. از کیفیت فیلم­ ها بگیرید تا امور جزئی مانند بولتن­ های روزانه کاخ جشنواره که بدون مطرح کردن چالش یا نقد خاصی منتشر می­شود یا برنامه هفت فرمالیته، همه حاکی از این هستند که اراده مسئولین به این بوده که صرفا جشنواره فجر امسال را آرام و بی دردسر، رد کنند بدون این­که به کسی بر بخورد. با نگاهی کلی به فیلم­ های امسال نیز چند نکته را به وضوح در می­ یابیم. اول این­که در میان حدود ۵۰ فیلم شرکت­ کننده در جشنواره امسال در بخش­ های سودای سیمرغ، نگاه نو و هنر و تجربه متوجه طیف نزدیک به هم کارگردان­ ها از لحاظ سبک کاری می­ شویم. صراحتا، فیلم­سازی که برای خودش صاحب سبک باشد به شدت کم­یاب است. کسی مانند مصطفی کیایی که علی­رغم سن کمش حداقل از این لحاظ به یک نوع پختگی رسیده است. اتفاقا همین کارگردان­ های انگشت شمار بودند که توانستند با شیوه فردی خود و ابتکارات متکی به توانایی­ های خود با مخاطبان بیش­تر ارتباط برقرار کنند. فیلم­ هایی مانند عصر یخبندان، رخ دیوانه و چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت از این دسته هستند. اما دلیل اقبال مخاطب به این­ فیلم ­ها چه بود و علت شکست دیگر آثار جشنواره در جذب مخاطب؟ یکی از علل مهم این مسئله، بحث ایجاد سرگرمی برای تماشاگر سینماست که از اولین ملزوماتش ایجاد یک ریتم مناسب در قصه است. این حداقل استانداردی است که بسیاری از فیلم­ های امسال از داشتن آن محروم بودند. که ریشه ­اش قطعا به بخش فیلم­نامه برمی­گردد. بسیار فیلم­ ها بودند که به صرف داشتن یک ایده خطی، کش آمده بودند تا به عنوان یک فیلم سینمایی بلند به حساب بیایند. گرایش بیش از حد فیلمسازان امسال به روایت غیر خطی هم از همین مسئله نشات می­گیرد تا به خیال خود بتوانند سرپوشی بر حفره ­های سناریوی خود گذاشته باشند. شاید بهتر باشد یک بخش دیگر تحت عنوان فیلم کوتاه به عناوین جشنواره سال بعد اضافه شود تا هم فیلمسازان انرژی­شان را صرف آب­ بندی نکنند و هم تماشاگران بی­گناه حین نمایش فیلم در چالش چرت زدن و یا ترک سالن با خود کلنجار نروند. نکته دیگر تلقی غلط از مفهوم پایان­ باز در بین فیلمسازان است و عدم درک این نکته که گنگ بودن و سردرگمی یک شخصیت در پایان قصه هیچ مجوزی برای عدم پایان­ بندی فیلم صادر نمی­کند و این دیگر یک پایان رهاشده است تا باز. موضوع دیگری که جالب توجه است فیلم­ های ژانر دفاع مقدس جشنواره بودند. آثار استراتژیکی که قرار است سبد فرهنگی انقلاب و نظام را غنی کنند متاسفانه غالبا جزو ضعیف ­ترین فیلم ­های امسال بودند. تا حدی که حتی یک فیلم قابل بحث هم نمی ­توان از میان آن­ها پیدا کرد. نگرانی که خود مسئولین فرهنگی کشور نیز به آن اذعان دارند که در مقابل هزینه ­های گزافی که از بیت ­المال  صرف این فیلم­ ها می­ شود، تنها نتیجه­ ای که حاصل شده عقب گرد است. تا وقتی هم که به دور از فشار بازار رقابتی و بر سر سفره نفت، فیلم­ ها تولید شوند وضع همین است و سرمایه هدر می­ شود. مسئله­ نگران­ کننده­ دیگر اما، تعداد کم و انگشت­ شمار فیلم­ هایی­ست که به طور کلی مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند. فیلم­ هایی که قرار است خوراک اکران ۹۴ را تامین کنند. با این حساب ظاهرا باید منتظر یک خشک­سالی سینمایی باشیم مگر آن­که فیلم­ هایی که در جشنواره شرکت نداشتند بتوانند رونقی به گیشه بدهند که به فرض رخ دادن این اتفاق، اگر این روند هم تبدیل به عادت سینمای ایران بشود دیگر عملا ذات جشنواره فیلم فجر زیر سوال خواهد رفت. نهایتا جشنواره سی و سوم فیلم فجر همانطور که مسئولین می­ خواستند برگزار شد که صرفا برگزار شود. از این جهت به آنان تبریک می ­گوییم. گرچه ظاهرا بازهم عده ­ای در خانه ملت دلواپس این سینما هستند در حالی که خود، رمق آن را بریده­ اند.

  • محمد رضوانی پور

دوران عاشقی. امتیاز: ۲ از ۵ به غیر از جایزه بهترین فیلم­نامه، شاید انتظار هر جایزه ­ای را برایش داشتیم. برای فیلمی که ضربه اصلی را از همین فیلم­نامه ضعیف می­خورد. فیلم آنقدر مجذوب و محصور در ایده یک خطی خود است که از خیلی چیزهای دیگر غافل می­ماند. چند سوال بی پاسخ: اصولا مشکل شوهر با همسر خود چیست که باعث شده دست به چنین خیانتی بزند؟ آن هم زن وشوهری که زندگی نرمال و نسبتا خوبی دارند. تا به کی باید ایجاد کشش در قصه­ مان بیافتد بر دوش زنی که ناخواسته باردار شده و با سماجت می­خواهد بچه را نگه دارد؟ با چه منطقی باید سردرگمی و جهالت شخصیت اصلی زن در فیلم با پایانی باز رها شود؟ فکر می­کنم این­ها سوالاتی باشند که در صورت پاسخ داده شدن به آن­ها، می­توان از فیلم بیش­تر سخن گفت.

من دیگو مارادونا هستم.امتیاز: ۴ از ۵ یک فرافکنی جمعی برای کاهش عذاب وجدان عمومی. بعد از تیتراژی غیر معمول با دنیای شلوغ و پر هیاهویی مواجه می­شویم که در آن هر کس ساز خود را می­زند. چیزی که جلب توجه می­کند استفاده از تونالیته­ های رنگی متفاوت و البته هارمونیک به همراه نورپردازی پر کنتراست در یک فضای داخلی است که به خوبی همسو با مضمون و سبک فیلم عمل می کند. "من دیگو..." فیلمیست قصه گو، که این علاقه به داستان پردازی، از وفاداری کارگردانش به سینمای کلاسیک­ نشات می ­گیرد اما خبری از روایت خطی نیست بلکه اصلا فیلم با یک هندسه مارپیچ، از وسط و با موقعیت صابر ابر شروع می ­شود و به ابتدا و انتها می­زند. با یک سری از پاره روایت­ ها از آدم­ های مختلف مواجهیم که یک کل واحد را شکل می­دهند که طی آن، سکانس­ های تریلر گونه­ ی خشونت­ های هومن سیدی و ماجراهای ملودرام خانوادگی کنار هم­ اند، ژانرها در هم می­ آمیزند و در مجموع بینامتنیتی را در فیلم ایجاد می­کند که محصول تفکر کلاژ گونه فیلمساز است. اما در این هجو نامه­ طعنه آمیز، با جهان اجتماعی مخاطبان فاصله گذاری صورت می گیرد و یادآوری می ­شود که این صرفا یک فیلم سینمایی­ست نه آینه واقعیت. آن هم به وسیله شخصیت­ های فانتزی و خیالی­ ای که ساخته می شود مثل بابک حمیدیان، هومن سیدی و گلاب آدینه ­ای که بر هیچ کس پوشیده نیست حقه ­ای که طی آن، نقش دو نفر را بازی می­ کند. فیلم دارای یک منطق ابزورد به شدت به روز است و به نیازهای مخاطب عام توجه دارد و اولا برای سرگرمی و سپس برای انتقال پیام ساخته­ شده است. این یعنی همان حلقه گمشده سینمای ایران. به هر حال چیزی که اهمیت دارد این­ است که بهرام توکلی بهترین فیلم جشنواره۳۳ را ساخته است و یک اتفاق با سبکی نو را در سینمای ایران رقم زده­ است که در اکران عمومی قطعا بیش­تر از آن خواهید شنید.

 

 

 

 

 

  • محمد رضوانی پور

رخ دیوانه. امتیاز: ۲.۵ از ۵ رخ دیوانه نمونه قابل تحمل­تر عصر یخبندان است. بعضا شباهت­ هایی در فرم دارند اما رخ دیوانه با تجربه ­تر، چفت و بست­ دار تر و از همه مهم­تر پخته ­تر است. اما شوخی­ های فیلم­نامه با ما آنقدر هم بامزه نیست. این­که تماشاگر یک ساعت و نیم در معرض  انواع اتفاقات، داستان­ های تو در تو و چندگانه قرار می­گیرد تا در قسمت پایانی فیلم بفهمد که همه چیز زیر سر یک کاراکتر است و هرآنچه قبلش بوده  صرفا برای دورهمی بوده است. فیلم به طرز ناشیانه­ ای بر پایه این رودست ویران­گر بنا شده­ ست که مثل آب­ سردی­ست بر پیکره مخاطبی که دیگر هیچ دلیلی ترغیبش نمی­کند تا برای دفعه دوم به نظاره فیلم بنشیند. نکته دیگر خرده قصه ­های تقریبا بی ­مصرف فیلم هستند که در پایان، بدون استفاده رها می­شوند. تمام داستان مادر گمشده نازنین بیاتی و مادر سنگدل طناز طباطبائی را به راحتی می­توان از فیلم حذف کرد. و دیگر این­که چقدر سر دستی برخی موقعیت­ های فیلم پایه­ گذاری می­شود، با استفاده از عنصر صدفه و اتفاق. صحنه­ هایی را می­بینیم که حضور نویسنده را به عنوان هدایت ­کننده این عروسک­ های خیمه شب بازی عینا حس می­کنیم و در جاهایی فقط خواست همین نویسنده است که درام را جلو می­برد نه منطق بیرونی قصه.

ماهی سیاه کوچولو. امتیاز: ۰.۵ از ۵ دقیقه پنجاه را پشت می­گذاریم در حالی که فیلم هنوز شروع نشده است، همایون ارشادی سیگار می­کشد و دوربین ذوق­ زده همچنان مشغول تراولینگ­ های بی­ دلیل در فضای جنگل است. شخصیت­ ها هم آنقدر از تماشاگر و حتی خود کارگردان دور هستند که  رفتارشان باعث خنده­ مخاطبان می­شود و نهایتا این ماهی سیاه و کوچولو  با اسحله کشیدن­ های بی­ منطق آدم­ هایش روی هم و بدون همراه کردن ما با خودش به انتها می­رسد. همین. 

کوچه بی­نام. امتیاز: ۲ از ۵ فیلمساز کلی از وقتش را صرف ساختن تیپ و اتمسفر می­کند. خوب هم می­سازد. کش و قوس­ های زیادی در داستان می­بینیم از جمله چالش­، دعوا، مخفی­ کاری و غیره با بازی خوب صدرعرفایی و بهرام. اما صرف کردن این وقت زیاد با  پایان فیلم چه نسبتی دارد؟ این همه مکث بر داستان محمد و پروازش و رابطه باران کوثری با دوست­پسرش برای چه بود؟ آیا به همین میزانی که فیلم به این ماجراها پرداخت، پرده­ برداری تاریخی فرهاد اصلانی از راز مگو به آن­ها ارتباط داشت؟ رازی که مسکوت بودنش دلیل ساخت فیلم کوچه بی­نام است. این همه هیاهو  برای این­که آخر سر اصلانی را در کلوزآپ و به عنوان یک قصه ­گو ببینیم که در پانزده ثانیه فیلم را جمع و جور کند؟ 

آزادی مشروط. امتیاز: ۱ از ۵ فیلم عجیبی ا­ست از این حیث که آفرینش چنین فیلمی قطعا هنر و توانمندی بسیار می­خواهد. با کمی اغماض می­توان گفت ملتهب­ ترین موضوع در میان تمامی فیلم­ های جشنواره از آن آزادی مشروط بود. حسابش را بکنید پسربچه ­ای را که جرمش قتل است و در ندامتگاه کودکان نگه­داری می­شود. چالش­های بالقوه ­اش را با محیط پیرامونش، خانواده و حتی با هویت خود را در نظر بگیرید. اما فیلم دارای چنان فرم ایستایی­ است که با آدم­ هایش هیچ سنخیتی ندارد. یک فیلم آرام بی رمق کسل­ کننده که بازی­های بد و میزانسن­ های غلط، حس دلسوزی­مان را نیز تحریک نمی­کند. پایان­ بندی فیلم را هم کاراکتری که تقریبا تا به اینجای کار در فیلم محلی از اعراب نداشته رقم می­زند و به این بازی خاتمه می­دهد.

شیفت شب. امتیاز: ۱ از ۵ چرا فکر می­کنیم راه فرار از قصه­ گویی روایت غیرخطی­ ست و بدتر این­که چرا درست اجرا کردن این حربه را بلد نیستیم تا جایی که مخاطب احساس کند به او توهین شده است؟ در نود درصد فیلم، فیلمساز از ارائه اطلاعات راجع به کاراکتر محمدرضا فروتن به مخاطبان خودداری می­کند و تصویری که از او داریم یک تیپ اغراق­ شده است که حتی می­تواند یک بیمار روانی خطرناک یا یک سایکوپات باشد. اما در ۵ دقیقه پایانی فیلم، دست این مک­ گافین مضحک رو می­شود و ناگهان بعد شخصیتی جدید و قهرمانانه ­ای از او رونمایی می­شود بدون این­که هیچ زمینه­ ای و منطقی پشتوانه آن باشد. این نه تنها هنر نیست بلکه ضد آن است و بیگانه ساختن مخاطب با خود. 

در دنیای تو ساعت چند است؟ . امتیاز: ۲.۵ از ۵  لحظات به یاد ماندنی در فیلم کم نیستند. نمای نقطه نظر برعکسی که استادانه از دیدگاه شخصیت علی مصفا گرفته شده و به نوعی اوج شخصیت پردازی کسی است که به تمام اجزای جهان به صورت دیوانه وار و برعکس نظاره می کند و در تضاد با آن قرار می گیرد.  همچنین آن لحظه ­های نوستالوژیک عاشقانه، برباد رفتن کاغذ پنیر، پوست های پرتقال سوخته، لحظه غش کردن مصفا و کرین دوربین در آن لحظه، همچنین موسیقی کریستوف رضائی و ... از این دست اتفاقات آنقدر در فیلم دل­ انگیز هستند که آرزو کنیم کاش با قصه غنی ­تری طرف بودیم. کاش موقعیت مبهم علی مصفا و مادر فوت شده را روشن­ تر می­ دیدیم و ای کاش لیلا حاتمی فیلم را بیش­تر می­ شناختیم تا در نتیجه فیلم هم کلی از مدت زمانش را صرف جزئیات بیهوده نمی کرد.

  • محمد رضوانی پور

شکاف. امتیاز:  ۱.۵ از ۵ یک زوج، محور اصلی فیلم ­اند که پایه و اساس قصه روی شک و تردید احمقانه این­ هاست. آیا با مشاهده زندگی یک زوج ناموفق و عصبی که طبیعتا در تربیت فرزندشان هم ناموفق­ اند، باید تردیدی در زوج دوم ایجاد شود که نکند ما هم نتوانیم از پس بچه برآییم؟ پس بچه­ دار نشویم؟ آن هم در شرایطی که زوج دوم که هانیه توسلی و بابک حمیدیان هستند در ایده ­آل ترین شرایط روحی هستند و زندگی خوبی دارند و حال که سلامتی زن در خطر است می­توانند با فراغ بال به بچه­دار شدن فکر کنند! از همه تاسف ­بارتر پایان باز فیلم است. فیلم با پلانی تمام می­شود که در آن، چشم­ های این زن و شوهر همان بلاهت و سردرگمی را دارد که در آغاز داشت با همان میزان از استیصال و ناتوانی در تصمیم ­گیری، بدون هیچ تغییر و تحولی در این شخصیت­ های تک­بعدی. پس این همه شلوغ ­بازی فیلم به خاطر چه بود؟ در سینما بهترین تقلید ها هم آثاری ماندگار نخواهند بود چه رسد به این­که در رسیدن به استانداردهای سینمای اصغر فرهادی نیز درجا بزنیم.


تا آمدن احمد. امتیاز: ۰.۵ از ۵ فیلم راجع به دفاع مقدس نسازیم بهتر است از این­که فیل ممان بشود فرصتی برای میدان دادن به جوان­ های بی ­تجربه عرصه جلوه­ های ویژه که هنوز در مقدمات فیلمبرداری با پرده کروماکی و مدلسازی مشکلات جدی دارند. اینطور هم قلب کسانی که دلسوز دفاع مقدس هستند را به درد نمی ­آوریم، هم حداقل این فرصت بالقوه را (فارغ از بالفعل شدنش) داریم که اموال بیت­ المال را در جای بهتری صرف کنیم.

  • محمد رضوانی پور

خانه دختر. امتیاز: ۱.۵ از ۵ پرویز شهبازی مسئله و دغدغه­ ای دارد و به موازاتش یک خط ایده، که انگار می ­بایستی از آن یک فیلم بلند سینمایی درمی­ آمده. این کمبود متریال باعث شده فیلم­نامه به زور کش بیاید. وقتی این اتفاق می­افتد حفره ­های سناریو خود را نشان می­دهند. حال راه حل وصله پینه کردن آن چیست؟ روایت غیر خطی! که منطقش پنهان­ کاری و عدم ارائه اطلاعات به مخاطب است تا کشش ایجاد کند. این نوع روایت در نمونه­ های بهتر خود نیز دینامیسم و سرزندگی سینما را از بین می­برد و فیلم را تبدیل به اثری یکبار مصرف می­کند چه رسد به این­که از این حربه برای سرهم بندی فیلم استفاده کنیم، از سکانس باران کوثری در قطار به ابتدایی ­ترین شکل در جهت شیفت به فلش­بک کمک بگیریم، خانواده نیم ­پرداخته ­ی دختر بی­نوا را در پایان به حال خود رها کنیم و برای این­که صرفا پایان فیلم مان را ببندیم در باسمه ­ای ترین شکل، دخترک را با تصادفی مهیب نابود کنیم. این می­شود نتیجه فیلم­نامه­ در اصل کوتاهِ آب­ بندی شده ­ای که کلوزآپ­ های کارگردان نیز به شخصیت­ های آن عمق و غنا نمی­ بخشد.

مرگ ماهی. امتیاز: ۲ از 5 با نظر به ذهنیات روح­اله حجازی و مضمون دو فیلم قبلیش به نظر می­رسد فاصله زیادی وجود دارد بین آنچه حجازی قصد کرده خلق کند و آنچه خلق کرده است. از خودم پرسیدم مرگ ماهی قرار بود چه باشد؟ وصیت مادر پیری که همه اموالش را وقف کرده سبب می­شود فرزندانش، که انسان­ های مدرنی به حساب می ­آیند برخلاف عادت همیشگی ­شان که سود محوری و مادی ­گرایی ­ست، ۳روز به خاطر ذات دور هم جمع شدن نه چیز دیگر، در حالی که ارثی در کار نیست، گرد هم آیند. چیزی که به عقیده کارگردان، گمشده دنیای مدرن است. حال در این ۳روز بهشان اثبات می­ شود که در روابطشان دچار بحران­ اند و اندک کسانی بین آنها که سنگ سنت را به سینه می­زنند(نیکی کریمی،طناز طباطبایی) در این جمع هضم می­ شوند و با خاک شدن مادر، دعوای سنت و مدرنیته به قیمت از میان رفتن و خاک شدن یکی از این دو، فیصله می­ یابد. اما حال، مرگ ماهی چیست؟ فیلم بر پایه یک موقعیت است با کاراکتر­هایی منفعل در برابر آن، که دلیل این انفعالشان را نمی­دانیم و بعضا تا حدی بد پرداخت شده­ اند که حذفشان از فیلم هم به جایی برنمی ­خورد. اتمسفر و فضاسازی اما در این دست فیلم­ ها اهمیت ویژه­­ ای دارند که بعضا این موقعیت نیز از دست رفته است و حس شک و تردید در بین افراد جمع نیز خوب از آب درنمی­ آید. اما در  این بین مسئله­ ای که جلب توجه می­کند این است که فیلم، چه خوب چه بد تبدیل شده ­است به جولانگاه عشق­ورزی محمود کلاری به قاب عکس­های کارت­ پستالی و خوش­رنگ و لعابی که خودنمایی می­ کنند. شاید همین نمایاندن خود بود که باعث شد نام کلاری را در نامزد­های فیلمبرداری نیز نبینیم.

احتمال باران اسیدی.امتیاز:  ۲.۵ از ۵ فیلم تنهایی یک آدم را به خوبی به تصویر می­کشد اما لزومی نداشت صد دقیقه وقت ما را بگیرد. فیلم نصف این مدت ­زمان حرف دارد. تعجبم از این است که دقایق زیادی از فیلم به زوائد می­گذرد اما شخصیت شمس لنگرودی چرا اینقدر دم دستی پرداخت شده است؟ روند تحولش از یک آدم بدبین به اطراف به یک دایی مهربان بسیار سریع و طوری که به فضا نمی ­خورد رخ می­دهد. ارزش­ هایش را هم نمی­دانیم. هر آن ممکن است دروغ بگوید. علف مصرف کند یا هر چیز دیگر. به راستی او کیست؟ یک آدم صرفا تنهای خسته­ بدون شناسنامه؟ با اکستریم لانگ­شاتش کنار جاده؟ اما از معدود نکات امیدوار کننده فیلم، تصویربرداری محمدرضا جهان­پناه بود که با قاب­های مینیمال و در عین حال زیبا، در خدمت مضمون و فیلم­نامه بود.

تگرگ و آفتاب.امتیاز:  ۰.۵ از ۵ یک محصول سفارشی دیگر از سینمای نفتی که از لحاظ ساختاری جزو ضعیف­ ترین آثار جشنواره بود. به قدری که کم­تر کسی برای صحبت راجع به آن وقت صرف کرد. احتمالا هیچ نقدی هم در رسانه­ ها راجع به فیلم پیدا نخواهیم کرد. یحیی قهرمان داستان، از اول مانند فرشته­ای معصوم است که در فاصله­ای چند فرسنگی با مخاطب حرکت می­کند تا جایی در قسمت­ هایی کمدی ناخواسته ­ای که محصول مشترک میزانسن­ های مضحک کارگردان و بازی بی حس شخصیت اصلی­ست، تماشاگران را به خنده می­ اندازد. البته آنهایی که در سالن دوام آورده ­اند. بگذریم از دیالوگ ­های شعاری فیلم، بگذریم از بازی ­های بازیگران، بگذریم از مفهومی به نام شخصیت­ پردازی، همانطور که دوستان از این ها گذر کرده ­اند. فقط می ­ماند پول نفتی که آثاری از این دست را تولید می­کند و به اسم دفاع مقدس، دفاع مقدس را در سینما تخریب می­ کند.

  • محمد رضوانی پور

ارغوان. امتیاز: ۱.۵ از ۵  در هر فیلمی  با هر سبک و سیاقی عنصر اولیه ­ای وجود دارد به نام جرقه، که دنیای فیلم را به مخاطب تحمیل می­کند و جذابیتی را به وجود می ­آورد که او را تا پایان همراه خود می­سازد.  ارغوان اما از این نعمت بی ­بهره است. فیلم به چیزهایی بیشتر از تیپ­ هایی که علیمحمدی و بنکدار خلق کرده­اند نیاز دارد. به یک مشاور گویش و لهجه شمالی که تصنع را از بیان و حس پرسوناژها بگیرد. به خلاقیتی بیشتر که از ارائه میزانسن­ های تکراری جلوگیری کند و به یک ریتم درونی سریع­تر در تقطیع فیلم­نامه که خواب­ آلودگی را از تماشاگر سلب کند. 

بوفالو. امتیاز: ۰.۵ از ۵ برعکس ارغوان، تنها جرقه داستان است که جلب توجه می­کند و سپس فیلم رها می­شود. آدم­ هایش تیپ­ هم نیستند و حتی نمی­دانیم چه دردشان است. فیلم به قدری دچار مفهوم زدگی و نمادپردازی های آبستره است که فهم مخاطب را قربانی می کند. مجموعا اولین فیلم کاوه سجادی حسینی را می­توان از نامزدهای جدی دریافت جایزه تمشک طلایی امسال دانست.

چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت. امتیاز: 2.۵از ۵ فیلم شامل ۳ اپیزود اصلی ست که در قسمت­ هایی پرداخت صحیح شخصیت­ ها قربانی می ­شود تا فیلم ­نامه نویس موقعیت مورد نظرش را به وجود آورد یا قصه را دچار تعلیق کند. قصه حول محور موقعیتی می­چرخد که امیر آقایی با آگهی جنجالی ­اش آن را به وجود آورده است. آن هم با کلی علم شنگه جلوی دفترش. پس طبیعتا شخصیت­ پردازی قدرتمندی را نیز می­طلبد. اما ما هیچگاه کامل نمی­فهیم که در این شرایط اقتصادی و خانواده­ای که ظاهرا از طبقه متوسط است، چرا قهرمان ما دست به چنین­ کاری می­زند؟ و ثانیا چرا با این کم و کیف؟ آیا از بیماری روانی رنج می­برد؟ آیا توهمی است؟ همسرش که در جایگاه یک شخصیت فرعی باید قهرمان را غنی­ تر کند چرا آنقدر سطحی پرداخت شده است و در مقابل این بحران دائمی در زندگی مشترکش، فقط منفعلانه غر می­زند؟ اما در اپیزود دخترک مظلوم نیز که قرار است بار زیادی از تعلیق فیلم بر دوش آن باشد، پایه و اساس قوی را شاهد نیستیم. خانواده سنتی و مردسالار دختر، او را به خاطر خبطی که مرتکب شده از خانه اخراج می ­کند و بدون این که بداند چه سرنوشتی در انتظار دختر است او را به آغوش جامعه پرتاب می­کند. به همین سادگی. کلیشه حامله بودن دختر نیز که به شوخی می ­ماند. اما فیلم از کارگردان خود نیز صدمه می­بیند. فرم یک چرخه به هم پیوسته است و ریزه­ کاری­ های تکنیک با تاثیر متقابل بر هم، ازعوامل تشکیل­ دهنده آن هستند. دوربین فیلم به سبک فیلم­ های اجتماعی یا اجتماعی­ نمای این سال­  ها تماما روی دست است. با توجه به مضمون فیلم و رئالیزه کردن فرم بصری آن، انتخاب قابل قبولی است. حال در چنین فیلمی و در جهت حرکت به سمت سینما واقعیت، قاعدتا کارگردان کنار می­رود، خود را به مخاطب نمی­ نمایاند و اجازه می­دهد فیلم مستقیما با تماشاگر ارتباط برقرار کند. تم فیلم هم که به مسئله قضاوت توجه دارد مزید بر این علت است. حال دیگر استفاده از این همه نمای کلوزآپ متعدد و با مکث زیاد در حالی که با موسیقی تکرارشونده ­ای توامان شده­ اند بی­ معنی­ست. انگار کارگردان می­خواهد به زور به صحنه­ ها بار دراماتیک بدهد در صورتی که اگر به خود فیلم اعتماد بیشتری می­ کرد از پس این­کار برمی ­آمد. حداقل خوبی­ اش این است که این نکات تا حدی به تدوین نیز مربوط­ اند و قابل تصحیح برای اکران عمومی.

  • محمد رضوانی پور