شاید مهمترین نکتهای که در بازآفرینی جدید والت دیزنی از قصه پریانی و قدیمی انیمیشن «زیبای خفته» در قالب یک فیلم بلاک باستر و پر زرق و برق به نام «ملفیسنت» یا به معادل فارسی «شیطان صفت» جلب توجه میکند، سیر تغییر و تحولات این کمپانی بزرگ فیلمسازی در جهتدهی تولید آثارش باشد. این که هر دو فیلم –یکی محصول 1959 و دیگری 2014 میلادی- به نوعی وامدار یک قصه واحد کلاسیک هستند، این اجازه را میدهد تا با تطبیق آنها بر هم بتوان به وضوح متوجه نقاط اشتراک و افتراقشان شد که ماحصل آن، دستیابی به شناختی نسبی از تطورات درونمایهای جریان فیلمسازی آمریکا در حوزه کودک و نوجوان است.
«زیبای خفته» قصه زندگی دختری را از لحظه به دنیا آمدن تا 16 سالگیاش روایت میکند که یک شاهزاده است و در قصر پدر به دنیا میآید اما به هنگام مراسم با شکوه نامگذاریاش، توسط یک اهریمن شرور طلسم میشود. طبق این نفرین نحس، دخترک که «آرورا» نام دارد در سن 16 سالگی طبق حادثهای از پیش تعیین شده مجروح خواهد شد و به خوابی عمیق و ابدی فرو میرود در حالی که تنها راه بیداری و نجات او، بوسه عشق حقیقی است که باید توسط یک منجی بر لبانش بنشیند. به همین دلیل پادشاه استفان(پدر آرورا) تصمیم میگیرد تا نوزادش را به سه فرشته آسمانی کوچک بسپارد تا در روستایی دورافتاده، دخترش را تا سن 16 سالگی پرورش دهند و در نتیجه طلسم خنثی شود و سپس او را به قصر بازگردانند. فرشتهها در نهایت موفق به اینکار نشده و آرورا در دام اهریمن گرفتار میشود تا اینکه شاهزادهای که «فیلیپ» نام دارد، سوار بر اسبش از راه میرسد و با شکست شیطان، موفق به نجات معشوقش میشود.
در نگاه اول واضح است که این «انسانها» هستند که نقش کنشگران اصلی این پیرنگ داستانی را ایفا میکنند و دو قطب اسطورهای مثبت و منفی یعنی سه فرشته مهربان از یک سو و اهریمن مونث از سوی دیگر، کارکردی فرعی و کاتالیزوری را در درام عهدهدار هستند و صرفا میتوانند برای شخصیتهای آدمیزاد داستان، مانعتراشی و یا امدادرسانی کنند. به طور کلی موجودات ماورایی، دارای قدرت جادویی خاصی برای تاثیرگذاری شدید بر زندگی انسان و رقم زدن سرنوشت محتوم برای وی نیستند. در حالی که فیلم «شیطان صفت» از منظر متفاوتی به مقوله جبر و اختیار انسان و رابطه آن با نیروهای فرازمینی نظاره میکند. لازم به توضیح است که فیلم متاخر دچار تغییراتی در سناریو شده بدین صورتکه زن اهریمنی قصه (که در هر دو فیلم ملفیسنت نام دارد)، اینبار به عنوان گرانیگاه یا نقطه ثقل کشمکشهای اصلی داستان قرار میگیرد و نقش پررنگتری در پیشبرد آن دارد. او اینبار اولا درگیر کشمکشهای شخصی با پادشاه استیون میشود و ثانیا به عنوان مادر خوانده، آرورا را تربیت کرده و به مرور زمان نسبت به او محبت پیدا میکند تا جایی که تصمیم میگیرد طلسم خودساختهاش را از وجود دختر بیرون کشد.
جایگاه انسان در این فیلم به مراتب کمرنگتر از انسانهای کارتونی «زیبای خفته» تصویر میشود تا جایی که آنها حتی به مرز انفعال و بیخاصیتی نزدیک میشوند. به عنوان مثال شاهزاده مذکر قصه که قرار است منجی آرورا باشد، فردیست بیمایه و دست و پا چلفتی که نه در حد و قواره مبارزه با شیطان است و نه بوسهاش تاثیری بر احوالات دختر دارد. او حتی به هنگام اثر نکردن بوسهاش، توسط آن سه فرشته کوچک نقش بر زمین شده و بعضا از طریق چنین میزانسنهایی تحقیر میشود. به طور کلی فیلمساز مدام او را در موضع ضعف و ناتوانی قرار میدهد. حالآنکه فیلیپ در فیلم «زیبای خفته» قهرمانی فعال و مقتدر است و با غلبه بر شر، دختر را از طلسم رهایی میبخشد. از سوی دیگر «شیطان صفت»، زن اهریمنی قصه یا دقیقتر بگوییم، «شیطان» را دارای قدرتی بلامنازع و خارقالعاده نمایش میدهد و بر خلاف مناسبات مبتنی بر اختیار و قدرتمندی انسان در نمونه قبلی، شیطان(با بازی آنجلینا جولی) سر منشا هر بدی و خوبی در این جهان و باز کننده همه گرههای کور است. دیگر از آن شیطان کلاسیکِ نشاتگرفته از اسطورههای دینی کلیسا خبری نیست و شیطان مدرن در اینجا علاوه بر اینکه آرورا را نفرین و در واقع گرهافکنی میکند، تنها قدرت جهان است که توانایی گرهگشایی از این طلسم را دارد. وی در زمان نفرین کردن دختر نیز تصریح میکند که: «هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که بتواند این طلسم را باطل کند». در ادامه نیز ثابت میکند که تنها خود اوست که قدرت باطل کردن طلسم و ایفای نقش یک «منجی» برای انسان را دارد. در تمام طول روایت، گرچه مستقیما اسمی از «خدا» و «پروردگار» به میان نمیآید اما در واقع فیلم، روایتگر ادعاهای گستاخانه شیطان در برابر خدا و به مبارزه طلبیدن نیروهای الهی توسط اوست در حالی که این دیدگاه کاملا بر خلاف آموزههای ادیان الهیست چرا که طبق دیدگاه دینی، شیطان فقط در پیشگاه خداوند قسم خورده که تا روز قیامت انسانها را از مسیر درست منحرف کند. او هیچگاه خود را محور عالم ندانسته و نه تنها در نزد خود وجود خدا را انکار نمیکند بلکه کاملا به قدرت لا یزال پروردگار، معترف و آگاه است.
از این پس، بحث معطوف به قضاوتیست که فیلمساز از دو قطب خیر و شر به نمایش میگذارد. شخصیت ملفیسنت یا شیطان، به عنوان نیروی برتر و غالب درام شناخته میشود که با تکیه بر هوش، زیرکی و قدرت فوقالعادهاش، از توانایی حل مساله بسیار بالایی برخوردار است. به عنوان مثال در مواقع اضطراری به راحتترین شکل ممکن یک انسان را که به «بندگی» خود درآورده تبدیل به کلاغ و اژدها میکند تا کمک رسانی کند. در واقع شیطان درست مانند یک خالق و پروردگار، دارای سیطره و جبروت است و اتفاقا در چندین پلان هم شاهد این هستیم که موجودات عجیب و غریب جزیره «مورز» اعم از حیوانات و سنگها و غیره، کاملا تحت تسخیر و فرمان ملفیسنت هستند به طوری که هنگام راه رفتن او، سر تعظیم فرو میبرند. ملفیسنت بر خلاف همزادش در «زیبای خفته»، نقاط ضعف یا محدودیتهای برجستهای ندارد و به عنوان مثال میتواند از همان ابتدا محل اختفای آرورا را پیدا کرده در آنجا مستقر شود؛ مسالهای که برای ملفیسنت در «زیبای خفته» به شدت دشوارتر از این حرفها بود. فیلم «شیطان صفت» علاوه بر اینکه به ساخت تصویری بزرگنماییشده و جعلی از شیطان اختصاص دارد، به طور ویژه سعی در ضعیف شمردن و تحقیر شخصیتهای مثبت داستان نیز دارد. سه فرشته آسمانی کوچکی که به دنبال نجات دادن آرورا از نفرین و به عنوان عمه مشغول پرورش او هستند، تماما به عنوان موجوداتی بیمصرف، بیعرضه، احمق و خالهزنک بازنمایی میشوند که به جز چند سحر کودکانه با چوب جادویی خود، دارای قدرت خاص دیگری نیستند. در «زیبای خفته» اما این فرشتههای زیرک و قدرتمند کاملا دارای جنبههای سمپاتیک شده و مخاطب موفقیت آنها را به عنوان نمادهای خیر و نیکی برای مبارزه با شیطان طلب میکند. این فرشتههای دوستداشتنی کاملا تیزبینانه و با قدرت مقابل ملفیسنت شرور ایستادگی میکنند و در نهایت هم نماد خیر بر نماد شر پیروز میشود. اما این موجودات در «شیطان صفت» اولا بسیار ضعیف و کاملا مقهور قدرت شیطان هستند، مانند صحنهای که ملفیسنت در مراسم نامگذاری نوزاد، با یک اشاره آنها را درون صندوقچه پرت میکند و یا سکانسهای متعددی که ملفیسنت باز هم با تکان دادن انگشتش، از قدرت خداگونهاش استفاده کرده باعث بارش باران بر سر فرشتهها و آزار و اذیتشان میشود. ثانیا فیلمساز با نمایش جر و بحثهای احمقانه فرشتهها و دعواهای بچگانه آنها، دائما نادانی و بلاهت این شخصیتهای مثبت که نماینده جبهه «خیر» در قصه هستند را به رخ میکشد.
نکته جالب توجه دیگر، استفاده مناسب از عناصر بصری برای آشناییزدایی از مفهوم خیر و شر در فیلم است. در انیمیشن «زیبای خفته»، شمایل شیطان در شخصیت ملفیسنت کاملا مطابق با کلیشههای مرسوم ترسیم شده است. چهره وی به شکلی اغراقشده از خطوط تیز و نهچندان منظم و زیبا تشکیل شده و وقتی مردمکهای ریز چشمهای او با تونالیته رنگی زرد و آبی در حدقه چشم و ابروانش همراه میشود نتیجه، چهرهایست که به معنای واقعیِ کلمه شرارت از آن میچکد. اما ملفیسنتِ 2014، در ظاهر خود بیش از آنکه کریه و زشت بنماید، جذابیتهای زنانه را نشان میدهد که قطعا انتخاب آنجلینا جولی برای بازی در این نقش در انتقال این حس تاثیر بهسزایی داشته است. گذشته از این ظرفیتهای متکی بر فرد برای ایجاد کردن/نکردنِ جذابیت برای یک پرسوناژ، «محیط» نقش مهمی را در این زمینه ایفا میکند. ملفیسنت یا شیطانِ 2014 دیگر مانند سابق تماما در قصرهای ویران و مخوف با نورپردازی تاریک و میزانسنهای رعبآور قاببندی نمیشود، بلکه در بسیاری از نماها در حال گشت و گذار در باغ و بستانی باصفا در جزیره «مورز» تصویر میشود در حالیکه برخلاف تصور، چندان شرارت ذاتی هم از خود بروز نمیدهد و به موقعش خیلی هم با عاطفه، انسان دوست و مهربان رفتار کرده و حتی احساسات مادرانهاش تا جایی گُل میکند که تصمیم میگیرد نفرین خود را از آرورا برداشته و آماج مهر و عطوفت خود را نثارش کند.
والت دیزنی که در «زیبای خفته» با نگاهی اسطورهای-دینی، «خیر» را پیروز و «شر» را مغلوب بازنمایی کرده، بعد از گذشت 55 سال در «شیطان صفت»، جبهه «شر» با محوریت شیطان را قدرت بلامنازع عالم و جبهه «خیر» با محوریت فرشتههای آسمانی و شاهزاده فیلیپ را ذلیل و بیخاصیت جلوه میدهد. رابطه صحیح و کلاسیکی که والت دیزنی در «زیبای خفته» میان پروتاگونیست و آنتیگونیست برقرار میکند، حال جای خود را به تولید و برساخت معکوس و جعلی مفهوم خیر و شر میدهد که دیالوگ پایانی «ملفیسنت» به وضوح معرف مانیفست این کمپانی افسانهای در این زمینه است: «سرزمینها متحد شدند، اما اینبار نه توسط یک قهرمان و نه توسط یک شرور. توسط کسی که هم شرور بود و هم قهرمان».
- ۰ نظر
- ۲۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۳