دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

تیتراژ ابتدایی فیلم ساختمان های لوکس و مجلل تهران بزرگ را از مقابل چشمانمان عبور می­دهد و بعد از گذشت نیمه آن،کم کم تصاویر کیلومترها به سمت جنوب شهر نقل مکان می­ کنند و خانه های قدیمی و فرسوده محله های تهران را نمایش می دهند. با شروع فیلم به داخل یکی از همین خانه ها رفته و وارد زندگی چند خانوار ساکن در آن می­شویم تا تضاد بین این دو قشر بیشتر برایمان نمایان شود. مهرجویی که استاد تیپ سازی کاراکتر های سنتی است در همان چند دقیقه اول برای ما فضاسازی می کند که خانواده اصلی فیلم که هسته اصلی اش مادر آن است، خانواده ایست سنتی، فقیر با لایه های مذهبی. نکته مهم این است که تمام فیلم حول محور همین اتمسفر می چرخد . یعنی با قصه ای با ایده جذاب و پیچیده مواجه نیستیم. با روایتی یک روزه از زندگی مردمانی طرفیم که انگار برایمان آشنا هستند. یکی از شاخصه های زندگی شان این است که برخلاف برج نشینان ابتدای فیلم، سطح و پهناوری روابطشان با هم نوعان خود کم است اما همین روابط محدود عمق زیادی دارد. یک نوع جریان دو طرفه برقرار است بین آنها. این تعامل از فراهم آوردن وسایل اولیه طعام همدیگر و بهره مندی همه از محصول آن شروع می شود تا مسائل کلان تر. این رابطه دو طرفه بین همسایه ها که معطوف به خوشی های فراتر از مادیات است و شاخصه اصلی اش با هم بودن است، ملکه ذهنشان شده است و مفهومی به عنوان تعارف را به وجود می آورد. آدم هایی که به منفرد  زندگی کردن عادت ندارند تعارفاتی را به جای می آورند که فیلم را نیز همین ها جلو می برد. همین خواهش پدر برای ماندنی شدن عروس وداماد. دلخوری هایشان از هم اما درست است گاهی زیاد می شود و رو در رو باعث چالش می شود اما سطحی و زود گذر است. تمام فاصله بین لحظه ای که مش مریم از سفره شام بلند می شود و پشت سر عروس بد میگوید تا هدیه دادن قالیچه دست بافتش به او چند دقیقه است. سکانس دعوای پدر و پسرک بازیگوش دور حیاط را می­بینیم و بعد از لحظاتی کات می خورد به همان پدر و پسر در خانه، که در محضر مهمانان یکی می نوازد و یکی می­رقصد. خرده پیرنگ های قصه نیز هر کدام دنیایی دارند. در سکانسی که امیر به همراه یوسف به منزل پدری اش می روند، قصه علی سنتوری و پدر بازرگانش برایمان تداعی می شود. داستان خانواده مرفهی که عاشق فرزندشان هستند اما به آنها اثبات شده است که با پول نمی توان تربیت کرد. پارسا پیروزفر و بهرام رادان هردو پسری از این خانواده ها هستند که نداشته هایشان در آغوش پدر و مادر را میان بساط منقل جست وجو می­کنند. مهرجویی اشاره ای نیز دارد به رابطه میان انسان و یکی از مهم ترین اجزای زیست جهانش در زندگی پیشامدرن یعنی حیوانات و رابطه حسی عجیبی که بین این دو برقرار می شود. مش مریم کسی است که به نوعی خلا تنهایی و مهجوریت دنیای انسانی اش را با مرغ و خروس هایی پر کرده است که جانشان به او بسته است. همین شخص در قسمت پایانی فیلم  قبل از آن پایان خوش و در بیمارستان نقش مهمی را بازی می­کند. در پاسخ به پرستار مبنی بر نسبت او با بیمار می­گوید: "همسایه!همسایه می دانی یعنی چه؟" و در گوشه ای بغض میکند، دعا می خواند و مهر تاییدی می گذارد بر همه آنچه که فیلم قبل از آن روایت کرده است. انگار منشا و منبع اعتقادیِ دنیای آدم‌های فیلم را معرفی می کند گرچه مورد بی اعتنایی اطرافیانش واقع شود. اما در باب فرم بصری فیلم، سکانسی را مثال می زنم که آقای دکتر در اتاقکش مشغول پرده برداری از رازی است برای بهاره خانم. رازی که به کشف آن ماده شادی آور کذایی مربوط است. تا قبل از صحبت راجع به راز، اکسپوز نور بر روی چهره های دو طرف کامل انجام شده است وآنها را روشن می بینیم اما در لحظه ای که دکتر می خواهد راز را بازگو کند به درستی صورتش تیره و خالی از نور میشود و حالتی رازآلود و مبهم را القا میکند گرچه نمای مدیوم کلوز بهاره همچنان پر نورتر است و با نشاط و کنجکاوی در پی کشف راز است. همین ظرافت ها و رعایت اصول در قاب تصویر کافی است تا به توان مندی آن پی ببریم. اما فرم بصری که تبدیل به یکی از شاخصه های سینمای  مهرجویی شده است و در مهمان مامان خودنمایی میکند معطوف است به رئالیسم. در این سبک کارگردان جلوتر از شخصیت ها راه نمی رود و به هیچ وجه خودنمایی نمیکند. دوربین روی دست است و هیچ گونه قاب بندی و کمپوزیسون خاصی بر روی تصاویر اعمال نمی شود. چون در این سبک،کارگردان به هیچ وجه نمی­خواهد دستش رو شود و می­خواهد مخاطب آن چه را که هست بدون دخالت اراده بیرونی فیلمساز، نظاره کند. بنابراین در فیلم نور پردازی خاص و ویژه، انواع اعمال خلاقیت ها با فورگراند و بک گراند، ایجاد تغییر در توازن و تعادل تصویر و یا چنین جلوه هایی نمی بینیم و کارگردان به حداقل های عناصر زیبایی شاسی تصویر مانند یک سوم ها و نقاط طلایی بسنده میکند. روی هم رفته مهمان مامان روایتی است ساده اما شیرین که زیر ساختش با نگاهی دقیق به جامعه ایران توانسته به مخاطب نوعی از سبک زندگی را معرفی کندکه درآن  یکی برای همه است و همه برای یکی.   

  • محمد رضوانی پور