
رخ دیوانه. امتیاز: ۲.۵ از ۵ رخ دیوانه نمونه قابل تحملتر عصر یخبندان است. بعضا شباهت هایی در فرم دارند اما رخ دیوانه با تجربه تر، چفت و بست دار تر و از همه مهمتر پخته تر است. اما شوخی های فیلمنامه با ما آنقدر هم بامزه نیست. اینکه تماشاگر یک ساعت و نیم در معرض انواع اتفاقات، داستان های تو در تو و چندگانه قرار میگیرد تا در قسمت پایانی فیلم بفهمد که همه چیز زیر سر یک کاراکتر است و هرآنچه قبلش بوده صرفا برای دورهمی بوده است. فیلم به طرز ناشیانه ای بر پایه این رودست ویرانگر بنا شده ست که مثل آب سردیست بر پیکره مخاطبی که دیگر هیچ دلیلی ترغیبش نمیکند تا برای دفعه دوم به نظاره فیلم بنشیند. نکته دیگر خرده قصه های تقریبا بی مصرف فیلم هستند که در پایان، بدون استفاده رها میشوند. تمام داستان مادر گمشده نازنین بیاتی و مادر سنگدل طناز طباطبائی را به راحتی میتوان از فیلم حذف کرد. و دیگر اینکه چقدر سر دستی برخی موقعیت های فیلم پایه گذاری میشود، با استفاده از عنصر صدفه و اتفاق. صحنه هایی را میبینیم که حضور نویسنده را به عنوان هدایت کننده این عروسک های خیمه شب بازی عینا حس میکنیم و در جاهایی فقط خواست همین نویسنده است که درام را جلو میبرد نه منطق بیرونی قصه.
ماهی سیاه کوچولو. امتیاز: ۰.۵ از ۵ دقیقه پنجاه را پشت میگذاریم در حالی که فیلم هنوز شروع نشده است، همایون ارشادی سیگار میکشد و دوربین ذوق زده همچنان مشغول تراولینگ های بی دلیل در فضای جنگل است. شخصیت ها هم آنقدر از تماشاگر و حتی خود کارگردان دور هستند که رفتارشان باعث خنده مخاطبان میشود و نهایتا این ماهی سیاه و کوچولو با اسحله کشیدن های بی منطق آدم هایش روی هم و بدون همراه کردن ما با خودش به انتها میرسد. همین.
کوچه بینام. امتیاز: ۲ از ۵ فیلمساز کلی از وقتش را صرف ساختن تیپ و اتمسفر میکند. خوب هم میسازد. کش و قوس های زیادی در داستان میبینیم از جمله چالش، دعوا، مخفی کاری و غیره با بازی خوب صدرعرفایی و بهرام. اما صرف کردن این وقت زیاد با پایان فیلم چه نسبتی دارد؟ این همه مکث بر داستان محمد و پروازش و رابطه باران کوثری با دوستپسرش برای چه بود؟ آیا به همین میزانی که فیلم به این ماجراها پرداخت، پرده برداری تاریخی فرهاد اصلانی از راز مگو به آنها ارتباط داشت؟ رازی که مسکوت بودنش دلیل ساخت فیلم کوچه بینام است. این همه هیاهو برای اینکه آخر سر اصلانی را در کلوزآپ و به عنوان یک قصه گو ببینیم که در پانزده ثانیه فیلم را جمع و جور کند؟
آزادی مشروط. امتیاز: ۱ از ۵ فیلم عجیبی است از این حیث که آفرینش چنین فیلمی قطعا هنر و توانمندی بسیار میخواهد. با کمی اغماض میتوان گفت ملتهب ترین موضوع در میان تمامی فیلم های جشنواره از آن آزادی مشروط بود. حسابش را بکنید پسربچه ای را که جرمش قتل است و در ندامتگاه کودکان نگهداری میشود. چالشهای بالقوه اش را با محیط پیرامونش، خانواده و حتی با هویت خود را در نظر بگیرید. اما فیلم دارای چنان فرم ایستایی است که با آدم هایش هیچ سنخیتی ندارد. یک فیلم آرام بی رمق کسل کننده که بازیهای بد و میزانسن های غلط، حس دلسوزیمان را نیز تحریک نمیکند. پایان بندی فیلم را هم کاراکتری که تقریبا تا به اینجای کار در فیلم محلی از اعراب نداشته رقم میزند و به این بازی خاتمه میدهد.
شیفت شب. امتیاز: ۱ از ۵ چرا فکر میکنیم راه فرار از قصه گویی روایت غیرخطی ست و بدتر اینکه چرا درست اجرا کردن این حربه را بلد نیستیم تا جایی که مخاطب احساس کند به او توهین شده است؟ در نود درصد فیلم، فیلمساز از ارائه اطلاعات راجع به کاراکتر محمدرضا فروتن به مخاطبان خودداری میکند و تصویری که از او داریم یک تیپ اغراق شده است که حتی میتواند یک بیمار روانی خطرناک یا یک سایکوپات باشد. اما در ۵ دقیقه پایانی فیلم، دست این مک گافین مضحک رو میشود و ناگهان بعد شخصیتی جدید و قهرمانانه ای از او رونمایی میشود بدون اینکه هیچ زمینه ای و منطقی پشتوانه آن باشد. این نه تنها هنر نیست بلکه ضد آن است و بیگانه ساختن مخاطب با خود.
در دنیای تو ساعت چند است؟ . امتیاز: ۲.۵ از ۵ لحظات به یاد ماندنی در فیلم کم نیستند. نمای نقطه نظر برعکسی که استادانه از دیدگاه شخصیت علی مصفا گرفته شده و به نوعی اوج شخصیت پردازی کسی است که به تمام اجزای جهان به صورت دیوانه وار و برعکس نظاره می کند و در تضاد با آن قرار می گیرد. همچنین آن لحظه های نوستالوژیک عاشقانه، برباد رفتن کاغذ پنیر، پوست های پرتقال سوخته، لحظه غش کردن مصفا و کرین دوربین در آن لحظه، همچنین موسیقی کریستوف رضائی و ... از این دست اتفاقات آنقدر در فیلم دل انگیز هستند که آرزو کنیم کاش با قصه غنی تری طرف بودیم. کاش موقعیت مبهم علی مصفا و مادر فوت شده را روشن تر می دیدیم و ای کاش لیلا حاتمی فیلم را بیشتر می شناختیم تا در نتیجه فیلم هم کلی از مدت زمانش را صرف جزئیات بیهوده نمی کرد.