دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چند متر مکعب عشق» ثبت شده است

ازآغاز با یک ویرانه روبرو هستیم. ویرانه­ ای مغشوش، کثیف، پر از ضایعات و سوله های مختلف هزارتوی. اما در هیاهوی دستگاه­های برش و پرس نیز می­توان چند متر مکعب عشق را جست و جو کرد. فیلم اولا راجع به عده­ ای افغانی است که برای کار به همراه خانواده­ شان به ایران آمده ­اند و ثانیا درباره دخترکی از میان آن ها و پسری ایرانی­ست که دلبسته هم شده­ اند. عنصری که قرار است کشش را در قصه ایجاد کند غیر مجاز بودن هر دو این رویداد­هاست و چالش­ های کنشگران فیلم با موانع سر راهشان. جنبه رمانتیک قصه اما در فیلم هم قالب است و هم غالب. بر این اساس شخصیت مرونا با بازی حسیبا ابراهیمی داستان دختری سنتی و عزیز دردانه پدر را بازگو می کند که شیطنت­ های خود را هم دارد. تمام روز دلش لک می زند برای آن لحظه ای که از میان انبوه دالان های فلزی و خشن عبور کند و پس از پشت سر گذاشتن  دیوار حائل بین خودش و صابر، در اتاقک آن سوی پرچین بنشینند و عصری رویایی را رقم بزنند. اما به هرحال مرونا وارد یک رابطه عاشقانه عمیق شده است که در وهله اول برخلاف ارزش­ های مذهبی و خواست پدرش است. اما جالب این جاست که بعد از گذار از این مرحله، پای هر دو آن ارزش ها می ایستد. سراپا عاشق است اما پدرش در اولین اولویت است و در لحظاتی که برای بازگویی جمله دوستت دارم به صابر تلاش می کند یا شرایطش را برای نقاشی کشیدن صابر روی دستش  به او می فهماند، مفهومی به نام"حیا" برایمان تصویرسازی می شود. خلق چنین موقعیت چالش برانگیز و به روزی  از رویارویی یک نوجوان با ارزش­ هایش تحسین برانگیز است. اما برای تصویر کردن بهتر مضمون فیلم قدری هم در فرم بصری آن سیر کنیم. فیلم راجع به دیوار­ هاست. دیوار­ها و موانعی بر سر راه انسان که نوعی جبر را تحمیل می­کنند. در قاب بندی فیلم بردار نیز شاهد هستیم در بسیاری از پلان های تک نفره، چهار گوشه تصویر را این دیوارها و اجسام خشک و بی روح پر­­­کرده اند و به مثابه زندان و اهرم فشاری هستند بر سوژه مهجوری که در عمق قاب قرار دارد. حال در میان کلاژ این تصاویر سرد، فقط سوله کوچک و صمیمانه صابر و مروناست که به وسیله آن پرتوهای نورانی روشن شده است و حس زندگی می­دهد. در سکانس دستگیری افغان ­ها توسط پلیس هم، در لحظه ای که تمامی روزنه های نور و امید بر زندگی افغان ها در آن تونل بسته می شود، استفاده از نمای ضدنور انتخاب هوشمندانه ­ایست. عبدالسلام که شاخص ترین آن افغان ­هاست به بهترین نحو تیپ یک پدر سنتی و سنگین اما خوش­ قلب را نشان می­دهد. پدری که اگر مهربان ترین هم باشد محبتش را نمود بیرونی نمی­ بخشد و اگر غمگین ترین هم باشد، اندوهش را علنی بیرون نمی ­ریزد. در ظاهر همه صورت سنگی و بی روحش را می بینند اما در نهان غوغا به پا می­کند. نادر فلاح دو سکانس درخشان در فیلم دارد. اول  لحظه اسپند دود کردن برای دخترش که خواب ناز او می­ شود بهانه ابراز محبت پنهانی پدر. در آن سکانس ما دو نما از پدر می بینیم که یکی بسته دستان اوست و در نمای دیگر چشمانش هستند که موقع نظاره به تنها دخترش عشق را بازگو می کنند. در سکانسی دیگر تلاش های بی وقفه و سخت افغان ها زیر باران و در گل ولای را شاهدیم و در اشک­های پنهانی عبدالسلام از خود بیگانگی یک کارگر را با عمق وجودمان حس می کنیم.

با این حساب کارگردان تا به این­جا در به تصویر کشیدن زندگی مصیبت بار افغانیان مهاجر عملکردی قابل قبول داشته است و اگر همین رویه را با ساخت خرده پیرنگ های بیش­تر در فیلم نامه پیرامون دغدغه اش دنبال می­کرد، دیگر نیازی به آن سکانس سانتی مانتال که عبدالسلام حرف دل افغانیان مهاجر را فریاد می ­زند نبود. متاسفانه این شاخصه­ ها تا حدودی به سکانس فرار صابر و مرونا نیز سرایت کرده است. اما سرانجام، این عاشقانه که نقطه عطفش را صابر  رقم می ­زند و علی رغم جسم لاغر و صدای نازکش می­ خواهد مثل مردی تنومند و پخته باشد، به عشقی جاودان و فرا­مادی ختم می­شود. جبر زمانه این دو را در آن زمستان سرد وتلخ زیر آوار های آن اتاقک نمادین خاموش می­سازد اما آوازه عشقشان برای همیشه در گوش زمان می­پیچد. چند متر مکعب عشق فیلمی است با فیلم­نامه­ ای قابل قبول که پیرنگ هایش در هم تنیده شده اند و حداقل آغاز و پایانش چفت و بست دارد به همراه کارگردانی قدرتمندکه ضمن تسلط بر تکنیک سینما، اجازه می­دهد تماشاگران به کاراکترها  نزدیک شوند و بازی ­های روان فیلم ثمر دهد.

  • محمد رضوانی پور