دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

دست نوشته های محمد رضوانی پور

" نقد؛ لذت گشودن گره های کور متن "

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرویز» ثبت شده است

پرویز، یک تراژدی تکان دهنده اما شیرین  است که توسط یک خپل شرور اما دوست داشتنی خلق می شود. تمام هنر فیلم در همین تناقض هاست. چطور می شود در بیشترین حد از رخوت و سکون دنیایی را ویران کرد. چطور کبریتی بی خطر تبدیل به انباری از باروت می شود. فیلم، قصه عمو پرویز مهربان بچه دبستانی ها را مو به مو برایمان تعریف می کند تا جایی که به نابودگری تبدیل بشود که به نوزادی کوچک هم رحم ندارد. این دو قطبی بودن شخصیت، فیلم را به دو پرده تقسیم می کند. پرده اول مختص پسر بچه ایست 50 ساله. پول توو جیبی اش از طرف پدر جان تامین است. وسواس دارد. جان خود و مخاطبانش را می گیرد اگر بخواهد به مختصات مکانی (ب) که در یک متری مکان فعلی اش است، نقل مکان کند. بعد از هر کنشی می بایست استراحتی داشته باشد.  در این لحظات یک سالن سینمای تاریک می ماند و ما و پرویز، چیزی که می شنویم فقط صدای نفس کشیدن های عمیق ولی سخت اوست. اما تمام این ها مانع از این نمی شود که هرکاری از دستش بر می آید برای اطرافیانش انجام ندهد. از 15 سال سرآشپزِ  پدر بودن  تا کمک به همسایگان و کسبه محل. ولی جواب این کار ها فقط سکوت است. سکوتی توافقی بین پرویز و جامعه اطرافش. دنیای پرویز هم پر از سکوت است. مترصد فرصت است تا جهان اطرافش را از هر صدایی به تعبیر ما و از هر نویزی به تعبیر خودش خالی کند. خودش باشد و سیگارش و تلویزیونی که فوتبال پخش می کند. البته آن هم بدون هیاهوی گزارشگر بازی. صدای جعبه جادو در حالت خفقان  قرار دارد. شاه کلید نیمه اول فیلم طرح سوالی است که از زبان پسرک همسایه بیرون می آید. پرویز می پرسد: "تو از من میترسی؟"  پسر پاسخ می دهد: "چرا باید ازت بترسم؟!"  فیلم در ادامه دلایلش را برای ترسیدن از هولناک ترین موجود این حوالی لیست می کند. پرویز پدری دارد سنگ دل که البته این صفت را بیشتر میزانسن ها جلوی اسم پدر می گذارند تا بازیگر نقش پدر. حال تجدید فراش کردن این پدر صرفا بهانه ایست برای برای طرد و مصادره همه زندگی و گذشته پرویز. اما  فوران خشم و نفرتش آرام آرام اتفاق می افتد و همه جا را در بر می گیرد. اول فقط نظاره می کند، سپس انتقام جویی اش از کسانی که طردش کرده اند در شیطنتی کوچک  تجلی می یابد. اما این سیر تکاملی تا جایی ادامه دارد که او ارضا شود. تا جایی که شخصیت پرویز این سال ها  را در هرکس که دستش به او می رسد بازتولید کند. فرقی نمی کند بستر این فضا را توله سگی فراهم کند که باید در میان آشغال ها زنده زنده رها شود یا صاحب خانه اش که باید در موتور خانه زندانی و حبس شود. اما هنوز مصائب پرویز در مقابل زجر هایی که به دیگران وارد کرده سنگینی می کند. خوش شانس ترین عنصر فیلم همان نوزادی است که در مرز مرگ و زندگی، چیزی در پرویز مانع از این می شود که سرنوشتی مانند آن پیر مرد خشک شویی برای او رقم بخورد.

 به هر حال به موازات پیشرفت این کارناوال شرارت، قاعدتا باید لحظه به لحظه به نفرت ما از پرویز افزوده شود اما برزگر در دومین  فیلم بلندش حتی روزنه ای برای شکل گیری قضاوت بر له یا علیه پرویز در ذهن تماشاچی باقی نمی گذارد. کارهای پرویز را  هم می فهمیم هم نمی فهمیم! می فهمیم از این جهت که هیچ تضمینی مبنی بر اینکه در شرایط او این کنش ها از ما نیز سر نمی زد وجود ندارد، نمی فهمیم چون هراس و دلهره پیامدهای کارش را درونمان حس می کنیم و نوعی بازدارندگی در ما شکل می­گیرد. حال در این بحبوحه چیزی که آدم را دیوانه می کند این آرامش بی حد وحصر او هنگام ارتکاب جرم هاست. آن نون خامه ای که  با عشق بلعیده می شود، آن پک های آرام برسیگار! همه این اتفاقات و کشمکش ها در قالب ریتمی به ظاهر کند و سنگین رخ می دهد اما همین روند، کششی دارد که فیلم را خاص می کند. فیلم، گذشته از این که صورتی  عینیت یافته از مفاهیم جامعه شناختی طرد اجتماعی­ست اما تمام حرفش در تلنگری است که به جامعه می زند. نگاهی که به دنیای واقعی بیاندازیم، به دنیای واقعی نسل دهه 60 به بعد، شاید در خیابان، از این پرویز ها بیش­تر ببینیم. که اگر قرار باشد روزی فنر فشرده شده سرکوب هایشان رها شود  قطعا در پلان آخر  نه پرویز  وجود دارد، نه پدر او و نه آن میز مذاکره که قرار است واسطه به وجود آمدن دیالوگ بین این دو شود.

  • محمد رضوانی پور