وقتی در تاریخ سینما تنها دو فیلم هستند که به بازنمایی زندگانی پیامبر اسلام(ص) اختصاص پیدا کردهاند، ذهنها خواسته یا ناخواسته به سمت کشف اشتراکات و افتراقات آنها سوق پیدا میکند. «رسالت» مصطفی عقاد در مقایسه با «محمد رسولالله» هنوز هم فیلم بهتریست که منشا این برتری در وهله اول خود را در ساختار فیلمنامه نشان میدهد و نتیجتا در تصویر واضحتری که از پیامبر اسلام(ص) و اطرافیانش بدان وسیله ساخته میشود. چگونه؟ اولین محدودیتی که در ساخت فیلمهای تاریخی و دینی در کشورهای اسلامی ایجاد میشود، حساسیتها بر روی نحوه نمایش جسم پیامبران و امامان است. نمایش چهره ممنوع است، غالبا دیالوگهای انگشتشماری برای شخصیت در نظر گرفته میشود و فیلمساز مجبور است تا فاصله خود را با آن شخصیت آسمانی حفظ کند. اما قدر مسلم در این شرایط بار اصلی روایت داستان به دوش شخصیتهای دیگر داستان نهاده میشود. هم یاران و نزدیکان پیامبر(ص) و هم دشمنان او یعنی مشرکان همه و همه باید به قدری خوب پرداخت شوند تا بتوانند بهانهای باشند برای هرچه نزدیکتر کردن مخاطب به شخصیت اصلی که همان پیامبر(ص) است. البته نه آن مخاطب ایرانیِ مسلمانِ شیعهای که از کودکی با معارف پیامبر(ص) پرورش یافته و با شنیدن حدیثی از جانب آن بزرگوار دچار انبساط روحی میشود بلکه منظور مخاطبی در مقیاس جهانیست که ممکن است راجع به موضوع فیلم کاملا بیاطلاع و حتی بیتفاوت باشد.
در فیلم «محمد رسولالله» این اغراق است که از همان ابتدا چاشنی پرداخت به اغلب شخصیتها میشود در حالی که این رویکرد راجع به هر دو دسته مومنین و مشرکین در فیلم وجود دارد و در گروه شخصیتهای مثبت قصه، این مساله به بیش از حد ماورایی نشان دادن آنها میانجامد. «ابوطالب» ابتدا در سنین پیری مشاهده میشود در حالی که گریم چهرهاش، حالت راه رفتن و صدایش، خود دسته کمی از پیامبران ندارد. بعد سکانسی فرا میرسد که ابوطالب جوان در حالی که سراسیمه است خبر آشوب در شهر را به پدرش میدهد. «عبدالمطلب» در آغاز چنان آرامشی دارد که حتی سرش را هم به سمت پسرش برنمیگرداند. پس از اندکی مکث رو به سوی ابوطالب میکند در حالی که چهرهاش محل فرود پرتوهاییست که هاله نوری را پیرامون صورتش شکل میدهند و بعد از میان آن همه اخبار ناگوار جنگ و آشوب فقط حال آمنه را میپرسد تا خیالش راحت شود. انگار چیزی از اسرار عالم میداند که اغیار نمیدانند. حال مگر غیر از این است که راجع به این اشخاص باید گفت آنان صرفا انسانهایی بودهاند خوب و نیکو سرشت و نه بیشتر؟ مشکل از جایی آغاز میشود که این مقدار از تقدسزایی و خط قرمز آفرینی، دیگر به فیلسماز اجازه نمیدهد تا آدمهای فیلمش را به چالش بکشد و این اتفاق عملا باعث انفعال آنها در درام میشود. بعلاوه در خلق شخصیتهای منفی مانند «ابوسفیان» نیز کلیشهها نقش اصلی را ایفا میکنند. آدم بدِ قصه کسی مثل داریوش فرهنگ است که صرفا چشمان از حدقه بیرون زده و کاسه خونش قرار است خباثتش را بسازند. راجع به گروه یهودیان و نفر اصلی آنها که «ساموئل» نام دارد نیز این عدم نزدیکی به عمق شخصیتها مشهود است. ریشه دعوای ساموئل با بقیه خاخامها در چیست؟ چرا ساموئل با استدلالهای عالمان یهود که میگویند طبق منابع دینی لزومی ندارد موعود حتما از یهود باشد قانع نمیشود؟ کتاب مقدسش با آنها فرق دارد یا اهداف دیگری در مباحث درون گفتمانی یهود چنین ابراز نظری توسط او را اقتضا میکند؟ وقتی این درونیات عینی نشوند، تصمیم رادیکال ساموئل مبنی بر آسیب زدن به کاروان محمد(ص) نیز کامل درک نمیشود.
در فیلم «رسالت» شخصیتهایی مانند «ابوطالب»، «حمزه» و «هند» کاملا قابل درک و زمینی هستند. تلاش میکنند، گاه پیروز میشوند، گاه شکست میخورند و ناامید میشوند، بعضا خشمگین شده و فریاد میزنند و در یک کلام درگیر کشمکشهای درونی و بیرونی به چالش جدی کشیده میشوند. حتی عقاید ذهنی مشرکین به معنای واقعی کلمه «تبیین» میشود و بنیان مخالفتشان با محمد(ص) در قالب اهداف اقتصادی و تجارتی درک میشود. منطق بتپرستان لااقل از نگاه خودشان مشخص است: «پرستیدن روح بزرگی که در قالب بت تجلی پیدا کرده است و نه سجده احمقانه به یک تکه سنگ یا چوب معمولی.» گرهها و ماجراهای جذاب فیلم از دل تضاد میان مومنین و مشرکین برمیخیزد که مشخصا معلول کنشمحور بودن این شخصیتهاست. حتی شخصیتهای فرعی نیز تا حدی شناسنامهدار شدهاند که در نهایت شاهد تحول چند تن از سران سپاه اباسفیان و گرویدن آنها به اسلام هستیم.
اما در خصوص شخصیت نبی اکرم(ص) یک فیلم سعی دارد تا بر جنبههای زمینی ایشان تاکید کند و دیگری سعی در برجسته کردن سویههای خارقالعاده و معجزات دارد. در نسخه هالیوودی در عین حال که یاران پیامبر(ص) در سکانسی مانند ملاقات با پادشاه حبشه، به او میفهمانند که محمد(ص) هم یک انسان است و آنها فقط برابر پروردگار تعظیم میکنند، اعجازهای پیامبر اسلام(ص) مانند ماجرای غار حرا و تار عنکبوت نیز در اوج شکوه پیش چشم مخاطب قرار میگیرند. توازنی برقرار است بین ویژگیهای شخصیتیِ آن پیامبری که طبق روایات اسلامی آنقدر شبیه بقیه انسانها رفتار میکرد که غریبهها نمیتوانستند ایشان را از صحابه تشخیص دهند و پیامبری که در عین حال صاحب تواناییهای حیرتانگیز و خدادادی بود. اما علاوه بر اینکه در فیلم مجیدی این تعادل رعایت نشده و غالبا بر جنبه فرازمینی پیامبر(ص) تکیه شده، وقتی حضور یک کودک در کانون این همه معجزه با انفعال دیگر شخصیتهای فیلم - که باعث میشود صرفا با بهتزدگی به شخصیت پیامبر(ص) بنگرند – توأمان میگردد، سبب میشود تا باز جنبههای ماورائی پیامبر(ص) بیشتر جلب توجه کرده و فیلم به شدت با تماشاگر فاصلهگذاری کند. حال نگاه کنید به سکانسی از فیلم «رسالت» که حمزه با حالتی غمگین درد و دل با پیامبر(ص) را آغاز میکند و به مرور شکایتهایش از مورد تمسخر واقع شدن و آزار و اذیت کفار تا جایی پیش میرود که غرورش جریحهدار شده و حتی بر سر پیامبر(ص) فریاد میکشد تا فرمان جنگ را صادر کند که البته بعد به خاطر اینکار عذرخواهی میکند. چیزی که اینجا اهمیت دارد نمایش یک رابطه واقعی میان عمو و برادر زاده است که همذاتپنداری مخاطب را میطلبد. اما به راستی ابوطالب در «محمد رسول الله» چه کنش جدی از خود نشان میدهد و در کجا تاثیرگذار است؟ به نظر میرسد اگر تماما از قصه حذف شود فیلم بدون او هم جلو میرود. در سکانس مربوط به سکنی گزیدن کنار دریا، میبیند شتری که محمد(ص) - در آنجا کودکی حدودا ده ساله است – بر آن سوار است کجا توقف کرده و او هم به تبعیت از آن کاروان را همانجا ساکن میکند و یا مثلا هنگامی که به وسیله یکی از کارگزاران به کلیسا دعوت میشوند، ابوطالب همچنان مردد است و محمد(ص) او را راهنمایی میکند تا پیشنهاد را قبول کند. نکته قابل تامل دیگر پیرامون شخصیت ابوطالب به عنوان راوی این است که فیلم به طرز پیش پا افتادهای منطق روایت اول شخص را زیر پا میگذارد. قسمت اعظم فیلم به واسطه یادآوریهای ذهنی ابوطالب روایت میشود در حالی که وی با کمال تعجب در بسیاری از صحنههای فیلم شامل جلسات یهودیان، کودکی پیامبر(ص) کنار آمنه و حلیمه و...، غایب است به اضافه اینکه با تعداد قابل توجهی از نماهای نقطه نظر اشخاص مختلف مواجهیم که صرفا میتوانند تجربه سوبژکتیو و ذهنی همان افراد(ابوسفیان، ابرهه، حلیمه و غیره) باشند که طبیعتا ابوطالب هیچ اطلاعی پیرامون آنها ندارد.
از این گذشته سوالاتی راجع به صحت تاریخی برخی اعمال محمد(ص) پیش میآید. مثلا آیا پیامبر(ص) از همان کودکی توانایی این را داشته که مانند مثالهای مذکور، افراد بزرگسال و با تجربه را در مقاطع مهم راهنمایی کند و تا این حد جزئی مسیر را به آنها نشان دهد؟ و اگر هم داشته، آیا این کار را میکرده و بزرگترها هم به او رجوع میکردند؟ چندین پلان در طول فیلم وجود دارد که وقتی کودک تنهاست، آواهایی شنیده میشود که نجوا میکنند: "محمد! محمد!" چه کسی دارد آن کودک را خطاب میکند؟ بیشتر به نظر میآید صدای فرشتگان باشد که این مساله در قالب وحی توجیهپذیر است اما مگر در آن سنین به محمد(ص) وحی میشد؟ چه چیز باعث میشود تا آن فرد دیو صفت که قصد خاک کردن دخترش را دارد، در برخوردی کوتاه با ایشان به کلی متحول شود و از دفن دخترش صرف نظر کند؟ آیا پیامبر ما در کودکی دارای چنین جذبه ماورائی بود تا افرادی از این دست در برخورد با او، قالب تهی کنند و آیین سنتی خود(زنده به گور کردن دختر) را به دست فراموشی بسپارند؟ و یا مثلا طبق کدام سند تاریخی محمد(ص) دایه خود؛ حلیمه را شفا داده است؟
بنابراین فیلم مجیدی در جایگاه شخصیتپردازی به مراتب عقبتر از همتای هالیوودی خود قرار میگیرد اما کاش حداقل با ایجاد یک پیرنگ داستانی در فیلمنامهی مجید مجیدی و کامبوزیا پرتوی، این کمتوجهی به پرداخت درونیات و عمق شخصیتها کمتر توی ذوق میزد. در نبود قصه با سکانسهایی مواجهیم که بدون وجود ارتباط ارگانیک بین یکدیگر کنار هم چیده شدهاند و اگر نیم ساعت از فیلم کم یا یک ساعت به آن اضافه شود و چنانچه چندین سکانس پس و پیش شوند هم تغییر خاصی در اثر به وجود نمیآید. حتی نخ تسبیحی میان این موقعیتها وجود ندارد تا مخاطب بتواند آن را «دنبال» کند. مخاطبی که ذاتا عاشق قصه شنیدن است و علاقهاش به سینما با این تمایل ذاتی پیوند خورده است. راز ماندگاری «رسالت» بعد از حدود چهل سال در همین مساله نهفته است. شخصیتهایی به یادماندنی خلق میشوند و کشمکشهایشان یک داستان جذاب را طی ساختاری منسجم شکل میدهد که حاصلش یک فیلم کالت است برای مسلمانان جهان که تا ابد هم ماندگار خواهد ماند. اما فیلم «محمد رسولالله» علیرغم قوتهای تکنیکال در فیلمبرداری، جلوههای ویژه خیرهکننده، موسیقی تحسین برانگیز و همچنین خلق چند صحنه تاثیرگذار مانند وداع حلیمه، موفق نمیشود تا در غیاب شخصیتپردازی دقیق، داستان دراماتیک و روایتپردازی اصولی کاری کند که در نوبت دوم تماشای فیلم از اینکه در پَسِ این پروداکشن عظیم آن چیزی نیست که انتظارش را داشتیم سرخورده نشویم.
- ۰ نظر
- ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۶