
بارزترین ویژگی عکس قدرت فوقالعادهاش در روایتگری است. مادر و پدری پا به سن گذاشته، همه چیز را آماده کردهاند تا امشب میزبان فرزندان، عروسها، دامادها و نوه و نتیجههایشان برای مراسم افطاری باشند. اینکه تمام این زندگی چند ده ساله را در نهایت سادگی و قناعت برگزار کردهاند درست، اما دوست دارند برای مهمانانی در زندگی مدرن شهری آنقدر پرمشغله هستند که بیش از ماهی یکبار فرصت سر زدن به اهالی این خانه را ندارند، سنگ تمام بگذارند.
از ساعتها قبل از اذان، کارها کم کم روی قلتک میافتد. حیاط آب و جارو میشود، حوض هم تمیز و پرآب. گلدانها روی لبه حوض مینشینند و سنگفرشهای حیاط مفروش میشوند به یک دستبافتِ خوشرنگ و اصیل. آخر کار، زمانی که همه چیز درست سر جای خودش قرار گرفته، مادر و پدر کنار همدیگر مینشینند و حالا تم اصلی قصه عکس شکل میگیرد: «انتظار». در این لحظات چقدر حال و هوای دل هر دویشان شبیه است به قُل قُلهای دیگ آشی که کنارش نشستهاند. زاویه دوربین هوشمندانه این حس را برایمان ساخته و پرداخته است. نمای باز از زاویه بالا در کنار استفاده از عمق میدان زیاد کمک میکند تا بر همه جزئیات مسلط شویم و ترکیب بندی موقعیت مادر و پدر روی نقطه طلایی یک سوم بالایی و قرار گرفتن به عنوان نقطه ثقل عکس، نوعی حس در راس امور بودن و تاثیرگذاری آن دو بر اجزای خانه را در متن اثر جاری میکند. بعلاوه، کوچک شدن حجم جسمی آنها در نمای لانگ شات باعث میشود تا حجم زیادی از صحنه که خالی از انسان است جلب توجه کند و در نتیجه حس مهجور بودن والدین بیشتر منتقل میشود.
همچنین سمت چپ آنها را سایهای پوشانده و در سمت راست هم مقدار زیادی از برگهای گیاهانی که به رنگ سبز تیره هستند وجود دارد. این تونالیته تیره به خوبی بر فضای شب دلالت میکند. قطعا اگر آسمانِ عکس روشن بود و ما همین صحنه را برای یک ضیافت ناهار میدیدیم، این حس غربت و تنهایی در عکس به وجود نمیآمد که تازه بعدش بخواهد انتظار را تداعی کند. اصلا انگار تار و پود مفهوم انتظار گره خورده است به پابرجایی و تعلیق در یک شبِ تار، در عین امیدِ گذار به سمت روشنایی.
نکته برجسته دیگر در زمینه نور، نحوه پخش و گسترش آن در سطح حیاط است. در یک سوم بالایی، گیاهان باغچه و دیوار پشت سر سوژهها کم نور اند و به تیرگی میزنند اما سپس مادر و پدر را میبینیم که به شدت نوردهی و به این وسیله کاملا از پس زمینهشان جدا شدهاند و بعد هم دو سوم پائینی قاب را روشن میبینیم. حال این سایههای روی زمین که در سمت راست و چپ پاهای مادر قرار دارند نقشی اساسی ایفا میکنند. در سمت چپ مادر (از زاویه دید ما)، خطی صاف روی زمین به وجود آمده که از حدود نوک پاهای مادر شروع میشود و تا سطح فرش امتداد مییابد. سمت راستش را هم خط سایه گیاهان پر کرده است. پای مادر به مثابه مرکز این زاویه 90 درجه تشکیل شده بر زمین، در وسط این رنگمایههای تیره قرار دارد طوری که گویی او پنجرهایست برای پاشیدن نور به خانه. در میانه حیاط هم اگر فرش قرمز و حوض آبی و هندوانه سبز با کانتراستی جذاب، یک ترکیب هارمونیک و پرکشش را تشکیل میدهند، به واسطه همین فیگور جذاب نور در عکس است.
میزانسن آنقدر دقیق و حسابشده است که اگر حالت قرارگیری هرکدام از اجزای صحنه را جور دیگری فرض کنیم، معادلات به هم میریزد. زاویه نشستن پدر و مادر و ارتباط ارگانیکی که با محیط برقرار میکنند از جمله همین موارد است. به طوری که عکاس آنها را از زاویه روبهرو و در جهت امتداد خطوطی که المانهای عکس رسم میکنند قرار داده است. خط مستقیمی که ردیف گلدانهای سمت چپ حوض تشکیل میدهند، خطهای عمودی نقشبسته روی سنگ فرشهای کف حیاط، شاخه درختی که از بالای سر پدر به قاب وارد شده و مانند نوک پیکان به او اشاره دارد و یا آن فرش و سفره سپیدرنگی که روی آن پهن شده، همه خطوطی «هدایتگر» را تشکیل داده که اگر امتدادشان دهیم به پدر و مادر ختم میشوند و چشم را به سمت آنها هدایت میکنند.
ارتباط بین عناصر فرش، سفره و والدین صرفا به این موقعیت هندسی محدود نمیشود. مادر و پدری که هر دو سفیدپوش هستند، روی پسزمینهای قرمز رنگ نشستهاند. دقیقا مانند سفره سفید رنگ غذا که بر فرش قرمز پهن است. وحدت سوژهها با فضا تا جایی پیش میرود که میتوان گفت ذره ذره اجزای این خانه با وجود این دو شخصیت عجین شده است. انگار این سفره، خودِ این پدر و مادر هستند که سفرهی عمرشان را بیمنت برای فرزندانشان گستراندند تا ذره ذره رشد کنند و قد بکشند.
اما این خانه و اهلش که به مرور فرسوده شوند تنها ما ماندهایم و آپارتمانهایی دیلاق که «محل سکونت» دهها خانواده را در هم چپانده، در حالی که شاید چند نسل بعد حتی کسی خبر هم نداشته باشد که روزگاری در چنین خانههایی که نظیرش را در این عکس شاهدیم، زندگی بود که جریان داشت. محل سکونت کجا، محل زندگی کجا.
- ۰ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۰